سست و کوفته گردیدن گوش و از بیخ گوش رو بصورت افتادن آن و آن در اسب و خر و خرگوش است و این یا از حیث خلقت است یا امری عارضی است. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از متن اللغه) (اقرب الموارد). صاحب صبح الاعشی آنرا از عیوب خلقی اسب شمرده و می گوید: و هو ان یکون اذناه مستر خیتین منکوستین نحو العینین و الخدین، کاذان الکلاب السلوقیه. (صبح الاعشی ج 2 ص 24)
سست و کوفته گردیدن گوش و از بیخ گوش رو بصورت افتادن آن و آن در اسب و خر و خرگوش است و این یا از حیث خلقت است یا امری عارضی است. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از متن اللغه) (اقرب الموارد). صاحب صبح الاعشی آنرا از عیوب خلقی اسب شمرده و می گوید: و هو ان یکون اذناه مستر خیتین منکوستین نحو العینین و الخدین، کاذان الکلاب السلوقیه. (صبح الاعشی ج 2 ص 24)
نام پلی است که بکر بن عبدالله بر آب ارمن در سال 25 ه. ق. بساخت. بکر بن عبدالله فرمانده سپاه عمر بن خطاب بود با سپاه فراوان به آذربایجان آمد وآن ناحیت را گشود. (از تاریخ گزیده چ عکسی ص 180)
نام پلی است که بکر بن عبدالله بر آب ارمن در سال 25 هَ. ق. بساخت. بکر بن عبدالله فرمانده سپاه عمر بن خطاب بود با سپاه فراوان به آذربایجان آمد وآن ناحیت را گشود. (از تاریخ گزیده چ عکسی ص 180)
نام یکی از برکشیدگان فضل بن سهل است. حسن بن محمد که از خویشان فضل بن سهل است از قول عبدالله بن بشر نقل می کند که او گفت: چون فضل از سیب به مدینهالسلام آمد، در منزل فامی نامی منزل گزید بنام ’خذابود’. این مرد خود و فرزندانش بخدمت فضل قیام کردند تا آنکه کار فضل بالا گرفت و بوزارت مأمون در خراسان رسید. اتفاقاً دست حوادث با ’خذابود’ سر نابسامانی گذارد و او را پریشان حال کرد تا آنکه ’خذابود’ را فضل بیاد آمد و چون دسترسی را بواسطۀ بعد مکان مشکل دید، بنزد عبدالله بن بشر رفت و در منزل او جای گرفت. عبدالله میگوید: در این ایام بغداد فتح شد و کارها رو بسامانی می رفت. من روزی بنزد فضل رفتم و قصۀ ’خذابود’ گفتم. او، او را طلب کرد و از دیدن ’خذابود’ خوشیها نمود و در این بین تجار گندم بغداد پیشنهادی برای فروش گندم دادند، فضل معامله را بشرط شرکت ’خذابود’ قبول کرد و آخر معامله بدان انجام شد که آنان پنجاه هزار دینار به ’خذابود’ بدهند. ’خذابود’ از این انعام خوشیها کرد و از ملازمان فضل شد. (از الوزراء و الکتاب ص 261، 262، 263)
نام یکی از برکشیدگان فضل بن سهل است. حسن بن محمد که از خویشان فضل بن سهل است از قول عبدالله بن بشر نقل می کند که او گفت: چون فضل از سیب به مدینهالسلام آمد، در منزل فامی نامی منزل گزید بنام ’خذابود’. این مرد خود و فرزندانش بخدمت فضل قیام کردند تا آنکه کار فضل بالا گرفت و بوزارت مأمون در خراسان رسید. اتفاقاً دست حوادث با ’خذابود’ سر نابسامانی گذارد و او را پریشان حال کرد تا آنکه ’خذابود’ را فضل بیاد آمد و چون دسترسی را بواسطۀ بعد مکان مشکل دید، بنزد عبدالله بن بشر رفت و در منزل او جای گرفت. عبدالله میگوید: در این ایام بغداد فتح شد و کارها رو بسامانی می رفت. من روزی بنزد فضل رفتم و قصۀ ’خذابود’ گفتم. او، او را طلب کرد و از دیدن ’خذابود’ خوشیها نمود و در این بین تجار گندم بغداد پیشنهادی برای فروش گندم دادند، فضل معامله را بشرط شرکت ’خذابود’ قبول کرد و آخر معامله بدان انجام شد که آنان پنجاه هزار دینار به ’خذابود’ بدهند. ’خذابود’ از این انعام خوشیها کرد و از ملازمان فضل شد. (از الوزراء و الکتاب ص 261، 262، 263)
آب شوریست مر تازیان را که هر کس آنرا خورد، بسیار ریخ زند. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در معجم البلدان آمده است: آبی است شور به تهامه و آنرا خذارق از آن گویند که چون کس آنرا بنوشد، مبتلا به اسهال میشود. علاوه بر این، یاقوت از قول اصمعی می آورد: و لکنانه بالحجاز ماء یقال له خذارق و هو لجماعه کنانه
آب شوریست مر تازیان را که هر کس آنرا خورد، بسیار ریخ زند. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در معجم البلدان آمده است: آبی است شور به تهامه و آنرا خذارق از آن گویند که چون کس آنرا بنوشد، مبتلا به اسهال میشود. علاوه بر این، یاقوت از قول اصمعی می آورد: و لکنانه بالحجاز ماء یقال له خذارق و هو لجماعه کنانه
جمع واژۀ خذروف. رجوع به خذروف در این لغت نامه شود. منه: ترکت السیوف رأسه خذاریف، پاره پاره کرد شمشیر سر او را که هر پاره ای چون خذروف بود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). - خذاریف الهودج، تخته ها و چوبها که هودج را بدان مربع گردانند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ خذروف. رجوع به خذروف در این لغت نامه شود. منه: ترکت السیوف رأسه خذاریف، پاره پاره کرد شمشیر سر او را که هر پاره ای چون خذروف بود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). - خذاریف الهودج، تخته ها و چوبها که هودج را بدان مربع گردانند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
ابراهیم بن محمد بن ابراهیم فقیه نیشابوری، مکنی به ابواسحاق. وی از کوچۀ خذام است و از محدثان زمان بود و مذهب ابوحنیفه داشت. (از معجم البلدان). نقش محدث در جهان اسلام به عنوان یک محقق و محقق کننده حدیث، اساس علم حدیث و کلام اسلامی را تشکیل می دهد. محدثان با بهره گیری از حافظه قوی و ابزارهای تحلیلی، به استخراج احادیث صحیح از میان روایات متنوع پرداخته و این احادیث را برای استفاده مسلمانان در دروس فقهی، کلامی، اخلاقی و تاریخی به ثبت رساندند.
ابراهیم بن محمد بن ابراهیم فقیه نیشابوری، مکنی به ابواسحاق. وی از کوچۀ خذام است و از محدثان زمان بود و مذهب ابوحنیفه داشت. (از معجم البلدان). نقش محدث در جهان اسلام به عنوان یک محقق و محقق کننده حدیث، اساس علم حدیث و کلام اسلامی را تشکیل می دهد. محدثان با بهره گیری از حافظه قوی و ابزارهای تحلیلی، به استخراج احادیث صحیح از میان روایات متنوع پرداخته و این احادیث را برای استفاده مسلمانان در دروس فقهی، کلامی، اخلاقی و تاریخی به ثبت رساندند.
احمد بن محمد مطوعی خذاندی از راویانست. بعضی اورا محمد بن احمد نام برده اند و از عتیق بن ابراهیم بن شماس سمرقندی نقل حدیث کرد و ابومحمد باهلی از او حدیث دارد، ولی باهلی از کذبانست. (از معجم الوسیط)
احمد بن محمد مطوعی خذاندی از راویانست. بعضی اورا محمد بن احمد نام برده اند و از عتیق بن ابراهیم بن شماس سمرقندی نقل حدیث کرد و ابومحمد باهلی از او حدیث دارد، ولی باهلی از کذبانست. (از معجم الوسیط)
نام پدر خنساء است بعضی او را پسر ودیعه نام برده اند و بعضی دیگر پسر خالد. ابونعیم می گوید: کنیۀ او ابوودیعه است. صاحب مبسوط و بخاری از طریق خنساء روایت کردند که گفت: پدرم مرا بشوهر سپرد، در حالی که من دختری بیش نبودم. صاحب اصابه این خبر را کریه دانسته است. (از الاصابه قسم 1 ج 1 ص 106) ابن خالد، وی از بنی عبید بن زید بن احد بن عمرو بن عوف و از منافقان و از اصحاب مسجدالضرار بود. (از امتاع الاسماع ص 480، 472)
نام پدر خنساء است بعضی او را پسر ودیعه نام برده اند و بعضی دیگر پسر خالد. ابونعیم می گوید: کنیۀ او ابوودیعه است. صاحب مبسوط و بخاری از طریق خنساء روایت کردند که گفت: پدرم مرا بشوهر سپرد، در حالی که من دختری بیش نبودم. صاحب اصابه این خبر را کریه دانسته است. (از الاصابه قسم 1 ج 1 ص 106) ابن خالد، وی از بنی عبید بن زید بن احد بن عمرو بن عوف و از منافقان و از اصحاب مسجدالضرار بود. (از امتاع الاسماع ص 480، 472)
ابن سهل. وی یکی از فرزندان سهل دانشمند معروف دورۀ ترجمه عباسی است و در عیون الانباء آمده است: یوسف بن ابراهیم گفت: از شوخی ها و مداعبات سهل کوسج، یکی آن بود که وی بسال 209 ه. ق. تمارض کرد و شهودی را نزد خود خواند و در برابر آنان وصیت کرد و ضمن نامه ای نام فرزندان خود را نوشت که نخستین آنها را جورجس بن میخائیل نام برد و گفت: من این فرزند را از مریم دختر بختیشوع خواهر جبرئیل دارم و فرزند ثانی خود را یوحنابن ماسویه و فرزند سوم و چهارم و پنجم خود را شابور و یوحنا و خذاهویه پسر سهل نام برد و گفت: من بر مادر یوحنابن ماسویه و مریم دست یافتم و با آنان زنا کردم و از آن دو جورجس و یوحنا بجهان آمدند. (از عیون الانباء ج 2 ص 160)
ابن سهل. وی یکی از فرزندان سهل دانشمند معروف دورۀ ترجمه عباسی است و در عیون الانباء آمده است: یوسف بن ابراهیم گفت: از شوخی ها و مداعبات سهل کوسج، یکی آن بود که وی بسال 209 هَ. ق. تمارض کرد و شهودی را نزد خود خواند و در برابر آنان وصیت کرد و ضمن نامه ای نام فرزندان خود را نوشت که نخستین آنها را جورجس بن میخائیل نام برد و گفت: من این فرزند را از مریم دختر بختیشوع خواهر جبرئیل دارم و فرزند ثانی خود را یوحنابن ماسویه و فرزند سوم و چهارم و پنجم خود را شابور و یوحنا و خذاهویه پسر سهل نام برد و گفت: من بر مادر یوحنابن ماسویه و مریم دست یافتم و با آنان زنا کردم و از آن دو جورجس و یوحنا بجهان آمدند. (از عیون الانباء ج 2 ص 160)