خداپرست. پرستندۀ خدای. دیندار. مؤمن. مقابل خلق پرست. مقابل هوای پرست: خرد ز بهر چه دادندمان که ما بخرد گهی خدای پرست و گهی گنهکاریم. ناصرخسرو. اگر خدای پرستی تو خلق را مپرست خدای دانی خلق خدای را مآزار. ناصرخسرو. گفت من کز جهان کشیدم دست زاهدی رهروم خدای پرست. نظامی. گفت من خضرم ای خدای پرست آمدم تا ترا بگیرم دست. نظامی. گفت پیغمبر خدای پرست کآنچه کس را نبود ما را هست. نظامی. از سر صدق شد خدای پرست داشت از خویشتن پرستی دست. نظامی. سالار خیل خانه دین حاجت رسول سردفترخدای پرستان بی ریا. سعدی. گناه کردن پنهان به از عبادت فاش اگر خدای پرستی هواپرست مباش. سعدی. (طیبات). خدای عزوجل فیض کرد بندۀ خویش تو نیز صبر کن ای بندۀ خدای پرست. سعدی
خداپرست. پرستندۀ خدای. دیندار. مؤمن. مقابل خلق پرست. مقابل هوای پرست: خرد ز بهر چه دادندمان که ما بخرد گهی خدای پرست و گهی گنهکاریم. ناصرخسرو. اگر خدای پرستی تو خلق را مپرست خدای دانی خلق خدای را مآزار. ناصرخسرو. گفت من کز جهان کشیدم دست زاهدی رهروم خدای پرست. نظامی. گفت من خضرم ای خدای پرست آمدم تا ترا بگیرم دست. نظامی. گفت پیغمبر خدای پرست کآنچه کس را نبود ما را هست. نظامی. از سر صدق شد خدای پرست داشت از خویشتن پرستی دست. نظامی. سالار خیل خانه دین حاجت رسول سردفترخدای پرستان بی ریا. سعدی. گناه کردن پنهان به از عبادت فاش اگر خدای پرستی هواپرست مباش. سعدی. (طیبات). خدای عزوجل فیض کرد بندۀ خویش تو نیز صبر کن ای بندۀ خدای پرست. سعدی
مطیع و فرمان بردار خسرو. پادشاه پرست. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) : یکی کهتری باشدش دوردست سواری سرافراز و خسروپرست. فردوسی. همه پهلوانان خسروپرست برفتند از ایوان بسالار مست. فردوسی. ز دهقان و از مرد خسروپرست به گیتی سوی بد میازیددست. فردوسی. بخوانی مرا بر تو باشد شکست که یزدان پرستم نه خسروپرست. فردوسی. درآمد خروشی ز جای نشست از آن نامداران خسروپرست. فردوسی. نهفته مرا گنج آگنده هست همان نامداران خسروپرست. فردوسی. چون این هر سه زینگونه آری بدست سپه ساز گردان خسروپرست. (گرشاسب نامه). هزار از بزرگان خسروپرست تکوک بلورین و بالغ بدست. (گرشاسب نامه). که آن مهربان ماه خسروپرست به اقبال شه عطسۀ داور است. نظامی
مطیع و فرمان بردار خسرو. پادشاه پرست. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) : یکی کهتری باشدش دوردست سواری سرافراز و خسروپرست. فردوسی. همه پهلوانان خسروپرست برفتند از ایوان بسالار مست. فردوسی. ز دهقان و از مرد خسروپرست به گیتی سوی بد میازیددست. فردوسی. بخوانی مرا بر تو باشد شکست که یزدان پرستم نه خسروپرست. فردوسی. درآمد خروشی ز جای نشست از آن نامداران خسروپرست. فردوسی. نهفته مرا گنج آگنده هست همان نامداران خسروپرست. فردوسی. چون این هر سه زینگونه آری بدست سپه ساز گردان خسروپرست. (گرشاسب نامه). هزار از بزرگان خسروپرست تکوک بلورین و بالغ بدست. (گرشاسب نامه). که آن مهربان ماه خسروپرست به اقبال شه عطسۀ داور است. نظامی
متأله. معتقد بخداوند. مؤمن بخدا. مقابل دهری. آنکه عالم و امور آن را متکی بر خدایی می داند. (یادداشت بخط مؤلف). متدین. موحد. دیندار. (ناظم الاطباء) : عقل جهان طلب در آلودگی زند عقل خداپرست زند درگه صفا. خاقانی. مگر بشهر شما یک نفر مسلمان نیست خداپرست مگر اندرین بیابان نیست. ؟ ملک بخندید و ندیمان را گفت: چندان که مرا در حق خداپرستان ارادات است و اقرار مراین شوخ دیده را عداوتست و انکار. (گلستان)
متأله. معتقد بخداوند. مؤمن بخدا. مقابل دهری. آنکه عالم و امور آن را متکی بر خدایی می داند. (یادداشت بخط مؤلف). متدین. موحد. دیندار. (ناظم الاطباء) : عقل جهان طلب در آلودگی زند عقل خداپرست زند درگه صفا. خاقانی. مگر بشهر شما یک نفر مسلمان نیست خداپرست مگر اندرین بیابان نیست. ؟ ملک بخندید و ندیمان را گفت: چندان که مرا در حق خداپرستان ارادات است و اقرار مراین شوخ دیده را عداوتست و انکار. (گلستان)