- خدیو
- خداوند، پادشاه، امیر، سلطان
معنی خدیو - جستجوی لغت در جدول جو
- خدیو
- خداوند، پادشاه، امیر
- خدیو ((خَ))
- پادشاه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
این واژه که بر شاهان مسر نهاده می شده پارسی است رب گرفته از خدیو خداوند سلطنت پادشاهی، پادشاهی مصر، امیری امارت
یار، دوست، صدیق، مصاحب
بزرگتر خانه کد خدا، بانوی خانه کد بانو، پادشاه
بزرگ خانه، بانوی خانه
بانوی خانه، کدبانو، برای مثال چه خوش گفت مزدور با آن خدیش / مکن بد به کس گر نخواهی به خویش (رودکی - ۵۴۲)
موجود خیالی و افسانه ای که هیکل او شبیه به انسان اما بسیار تنومند و زشت ومهیب است
آب دهن، بزاق، تف
آب دهان، تف، لعاب
آب دهان، آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج می شود، آب دهن، بزاق، تف، تفو، خدو، بفج
آب دهان، آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج می شود، آب دهن، بزاق، تف، تفو، خیو، بفج
آب دهان، تف، خوی
آب دهان، تف، خدو، خوی
موجودی خیالی شبیه به انسان، اما بسیار تنومند و زشت دارای شاخ و دم، ابلیس، شیطان
موجود خیالی و افسانهای که هیکل او شبیه انسان اما بسیار تنومند و زشت و مهیب و دارای شاخ و دم بوده، کنایه از موجود گمراه کننده و بدکار نظیر شیطان، مردان قوی هیکل و دلاور. مراد از دیوهای مازندران مردان تنومند بوده که پوشاکی از پوست حیوانات بر تن می کرده اند
پادشاه عالم، پادشاه بزرگ
خداوند کشور پادشاه
پادشاه جهان سلطان اعظم: جهاندار محمود گیتی خدیو که بستد بشمشیر گیتی ز دیو، بزرگ گیتی خداوند گار
پادشاه جهان