جدول جو
جدول جو

معنی خدیان - جستجوی لغت در جدول جو

خدیان(تَ)
بشتاب رفتن ستور. (تاج المصادر بیهقی) : خدی، بشتاب رفتن و گام فراخ نهادن. (منتهی الارب). رجوع به خدی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیان
تصویر دیان
(دخترانه)
دیانا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خایان
تصویر خایان
در حال خاییدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادیان
تصویر ادیان
دین ها، کیش ها، آیین ها، جمع واژۀ دین
فرهنگ فارسی عمید
(خَ فی یا)
بصیغۀ تثنیه. آواز زن و گام آن. (منتهی الارب). منه: اذا حسن من المراءه خفیانها حسن سائرها، وقتی از زنی آواز و صدای گام برداشتن او نیکو آمد سایر اعضای او نیکو می آید
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان ارومیه. دارای 117 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی جاجیم بافی است. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رَءْ یَ)
شتافتن اسب، خوشبوی و بامزه شدن گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَدْ)
چاشت خوار. (منتهی الارب) : الغدیان، المتغدی، یقال: رجل غدیان و امراءه غدیا، ای متغدّ و متغدّیه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ یِ ءَ)
مصدر به معنی ردی. (ناظم الاطباء). مصدر به تمام معنی های ردی. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). رجوع به ردی در همه معانی شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
موضعی است. (منتهی الارب). موضعی است یا کوهی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
تشنه. (منتهی الارب) (قطر المحیط) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(خُ / خِ)
جمع واژۀ خصی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ دَ)
دو کوهند. ضدوان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِدْ)
کسی که عادت وام دادن و وام گرفتن دارد. (از منتهی الارب). که به مردم بسیار قرض می دهد. که بسیار قرض می کند. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). ج، مدایین
لغت نامه دهخدا
(نَدْ)
شجر ندیان، درخت نمناک. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). مبتل. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(یَ دَ)
تثنیۀ یدی، یعنی دو دست. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ید شود
لغت نامه دهخدا
(خُ / خِ)
دو خایه، پوستی که در آن دو خایه جای دارد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَزْ)
شرمنده و شرمگین. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب). ج، خزایا
لغت نامه دهخدا
(خِرْ ری یا)
مرد بددل. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُدْ دَ)
دو گونه. دو رخسار. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان والابجرد شهرستان بروجرد، واقع در 27 هزارگزی جنوب بروجرد و چهار هزارگزی خاور شوسۀ بروجردبدورود، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر دارای 110 تن سکنه که شیعی مذهبند و به لهجۀ لری فارسی سخن می گویند، این ده از قنات و چشمه مشروب میشود و محصولاتش غلات است، اهالی آنجا به کشاورزی گذران میکنند و راه آنجا مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
در حال خاییدن:
برفتم دست و لب خایان که یارب
چه تب بود اینکه در جانان اثر کرد،
خاقانی،
گفت نی من خود پشیمانم از آن
دست خود خایان و انگشتان گزان،
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اَدْ)
چاروای فربه دونده. (لغت نامۀ حافظ اوبهی). چارپای دونده. (برهان قاطع). چارپای دونده را که فربه باشد گویند. ادیون. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(اَدْ)
جمع واژۀ دین. (دهّار) (غیاث). کیشها: الادیان سته، واحده للرحمن و خمسه للشیطان. صواب من آنست که بر مواظبت و ملازمت اعمال خیر که زبدۀ همه ادیانست اقتصار نمایم. (کلیله و دمنه).
- علم الأدیان، دانش شناختن دینها:
پیغمبر گفت علم علمان
علم الأبدان علم الأدیان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ)
وام گرفتن. (منتهی الارب). وام خواستن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از صدیان
تصویر صدیان
تشنه مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیان
تصویر دیان
بسیار چیره و غالب پاداش و جزا دادن، بحساب رسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدیان
تصویر جدیان
جمع جدی، بزغالگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدتان
تصویر خدتان
جمع خده، رخسارها دیم ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدین
تصویر خدین
یار، دوست، صدیق، مصاحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدیان
تصویر غدیان
چاشت خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیان
تصویر قدیان
شتافتن اسپ، خوشبویی خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدیان
تصویر مدیان
فرانسوی میانی میانه، نیم ارز (منصف ارزشی) وام دهنده، وام گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادیان
تصویر ادیان
جمع دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادیان
تصویر ادیان
جمع دین، کیش ها، آیین ها
فرهنگ فارسی معین