جدول جو
جدول جو

معنی خده - جستجوی لغت در جدول جو

خده
(خُ دْ دَ)
رخسار. گونه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). ج، خدد. (از آنندراج) : و هما خدیان. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) ، گود راز در زمین. ج، خدد. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خده
گونه رخساره، گودال دراز رخسار دیم
تصویری از خده
تصویر خده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ خِدْ دَ)
جمع واژۀ خدّ
لغت نامه دهخدا
تصویری از خدا
تصویر خدا
نام ذات باریتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدش
تصویر خدش
خوف، آشفتگی، ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبه
تصویر خبه
خاکشیر خرگوشک شفترک، پسته زمین گود، پاره پازه ای از جامه خفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاده
تصویر خاده
چوب راست و بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدره
تصویر خدره
ریزه و خرده، شراره آتش
فرهنگ لغت هوشیار
سست گردیدن عضو و بخواب رفتن آن، بی حسی پرده، چادر پرده، چادر بی حس بی حس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدب
تصویر خدب
گولی، شتابزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدشه
تصویر خدشه
خراش، هول، بیم
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی رستنی که جزو شاخه نهانزادان است و ساقه و برگ دارد ولی ریشه و گل ندارد و بجای ریشه دارای کرکهای ریز در پایین ساقه است که گیاه بوسیله آنها مواد غذایی را جذب میکند. بعضی از اقسام آن هم ساقه ندارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خره
تصویر خره
جانورکی است که هر چه بر زمین افتد بخورد، موریانه، کرم چوب خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده
تصویر خرده
ریزه هر چیز را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسه
تصویر خسه
زفتی زفتگری ناخن خایی پنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفه
تصویر خفه
فشردگی گلو، خبه، نفس بریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفده
تصویر خفده
خم، کج، کوژ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطه
تصویر خطه
زمینی که جهت بنا کردن عمارت گرداگرد آن خط کشیده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خادع، فریبکاران، کوره راه ها، دژ خویان بلوس اروند کرش دستان فریب مکرورزی دستان آوری: (بمکر و خدعه در دام افتاد)، مکر فریب دستان فسون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدع
تصویر خدع
اژدهای حیله گری و مکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدف
تصویر خدف
بناز زیستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدک
تصویر خدک
حاکم، رئیس، عامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدل
تصویر خدل
پر گوشت، ستبر آگنده گوشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدم
تصویر خدم
چاکران، غلامان، خادمان، خدمتکاران، جمع خادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدمه
تصویر خدمه
اجتماع مردم، قوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدن
تصویر خدن
یار، دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدو
تصویر خدو
آب دهن، بزاق، تف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حده
تصویر حده
تکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جده
تصویر جده
مادر پدر، مادر مادر یافتن، درک کردن ساحل دریای مکه
فرهنگ لغت هوشیار
چوب بلند افقی که دو سر آن را بر دو چوب افراشته و عمودی استوار کنند تا پرندگان بر روی آن نشینند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلده
تصویر خلده
گوشواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدا
تصویر خدا
اله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خرده
تصویر خرده
اشکال، ذره، ایراد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خدشه
تصویر خدشه
خراش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خفه
تصویر خفه
خپه
فرهنگ واژه فارسی سره