جدول جو
جدول جو

معنی خدد - جستجوی لغت در جدول جو

خدد
(خُ دَ)
شکاف در زمین. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
خدد
(خَ دَ)
نام حصنی است در کورۀ (= مخلاف) جعفر بن یمن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
خدد
(خُ دَ)
نام چشمه ای است به هجر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
تخدد لحم، تخدیدآن. (منتهی الارب). لاغر شدن و کم گردیدن گوشت کسی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). انجوغ گرفتن و لاغرشدن. (منتهی الارب). در هم کشیده شدن و لاغر شدن اندام. (آنندراج). درکشیدگی و ترنجیدگی گوشت. (اقرب الموارد) (المنجد). متشنج شدن و لاغر شدن. (ناظم الاطباء) ، فروهشته شدن گوشت کسی از لاغری، پراکنده شدن قوم. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَدْ دِ)
لاغرگوشت و کم گوشت. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گوشت و یا پوست درهم کشیده و چین دار و لاغر و کم گوشت. (ناظم الاطباء) ، لاغرگرداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی و یا چیزی که لاغر می کند. (ناظم الاطباء) ، شکافنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخدید شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خدب
تصویر خدب
گولی، شتابزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدع
تصویر خدع
اژدهای حیله گری و مکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدش
تصویر خدش
خوف، آشفتگی، ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاد
تصویر خاد
زغن
فرهنگ لغت هوشیار
سست گردیدن عضو و بخواب رفتن آن، بی حسی پرده، چادر پرده، چادر بی حس بی حس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضد
تصویر خضد
میوه پلاسیده درمانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خداد
تصویر خداد
جمع خد، دیم ها رخساره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدا
تصویر خدا
نام ذات باریتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدک
تصویر خدک
حاکم، رئیس، عامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرد
تصویر خرد
عقل، ادراک، تدبیر، فراست، هوش، دانش، زیرکی کوچک، صغیر کوچک، صغیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفدد
تصویر خفدد
شب پره شبک پر شواک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلد
تصویر خلد
دوام، بقا، همیشگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمد
تصویر خمد
فروکش، بیهوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدف
تصویر خدف
بناز زیستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدن
تصویر خدن
یار، دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدل
تصویر خدل
پر گوشت، ستبر آگنده گوشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدم
تصویر خدم
چاکران، غلامان، خادمان، خدمتکاران، جمع خادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدو
تصویر خدو
آب دهن، بزاق، تف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدود
تصویر خدود
رخسار، گونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خده
تصویر خده
گونه رخساره، گودال دراز رخسار دیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدد
تصویر حدد
خشم گرفتن، منع، بازداشت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع جده، راه ها جدگاره ها (طرق)، جمع جدید، نوها راه راست، زمین راست، هامون زمین هموار درشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخدد
تصویر تخدد
ترنجیدن پوست، تکیدن لاغر اندامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود
تصویر خود
ضمیر مشترک میان گوینده و شخص غائب، نفس و ذات و به معنی کلاه آهنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدا
تصویر خدا
اله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خرد
تصویر خرد
عقل، شعور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مدد
تصویر مدد
یاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عدد
تصویر عدد
شماره
فرهنگ واژه فارسی سره
صبور مقاوم
فرهنگ گویش مازندرانی
خودداری، شکیبایی
فرهنگ گویش مازندرانی