جدول جو
جدول جو

معنی خداپرستی - جستجوی لغت در جدول جو

خداپرستی
عبادت و پرستش خدا، توحید
تصویری از خداپرستی
تصویر خداپرستی
فرهنگ فارسی عمید
خداپرستی
(خُ پَ رَ)
عمل پرستیدن خدا. حالت پرستیدن خدا. حالت اعتقاد خدا (یادداشت بخط مؤلف). تدین. دینداری. (ناظم الاطباء) : در همه حالها راستی و یکدلی و خداپرستی خویش اظهار کرده است. (تاریخ بیهقی).
در پرستشگهی گرفته قرار
نیستم جز خداپرستی کار.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خداپرست
تصویر خداپرست
ویژگی کسی که خدا را پرستش می کند، پرستندۀ خدا، موحد، متدین، دیندار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودپرستی
تصویر خودپرستی
خودپرست بودن، خودخواهی، همراه با خودخواهی
فرهنگ فارسی عمید
(خُ پَ رَ)
خداپرستی. عمل خدای پرست. پرستش اله. پرستش خدای: دینداری و عبادتگاه ساخت (هوشنگ) و مردم را خدای پرستی آموخت. (فارسنامۀ ابن بلخی)
لغت نامه دهخدا
(خُ تَ)
ایمان. پرهیزگاری. خداپرستی:
هیچ سودم نه زآن پشیمانی
جز خداترسی و خداخوانی.
نظامی.
کاربینان که کار او دیدند
از خداترسیش بپرسیدند.
نظامی.
گر آن حلوا به دست صوفی افتد
خداترسی نباشد روز غارت.
سعدی (طیبات).
تقوی و خداترسی شرط است. (تذکرۀ دولتشاه 365)
لغت نامه دهخدا
(هََ پَ رَ)
در پی هوای نفس بودن. هوس رانی:
طالب زهواپرستی هند
برگشت و سوی مطالب آمد.
طالب
لغت نامه دهخدا
(مَ پَرَ)
عمل مزداپرست. پرستش اهورامزدا
لغت نامه دهخدا
(عَ پَ رَ)
به معنی عزاداری. (آنندراج). سوکواری و زاری و اندوه و غصه و غم. (ناظم الاطباء). و رجوع به عزا شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سُو پَ رَ)
عمل و حالات سوداپرست
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ پَ رَ)

خودخواهی. خودکامی. حالت شخص ازخودراضی. (ناظم الاطباء) :
خودپرستی چو حلقه بر در نه
بیخودی را چو حلّه در بر کش.
خاقانی.
هر کآرد با تو خودپرستی
شمشیر ادب خورد دودستی.
نظامی.
عشق است گره گشای هستی
گردآبه زهاب خودپرستی.
نظامی.
چون برگذری ز خودپرستی
در خود نه گمان بری که هستی.
نظامی.
نشاید گفت من هستم تو هستی
که آنگه لازم آید خودپرستی.
نظامی.
سعدیا چون بت شکستی خود مباش
خودپرستی کمتر از اصنام نیست.
سعدی.
سعدیا پرهیزگاران خودپرستی میکنند
ما دهل در گردن و خر در خلاب افکنده ایم.
سعدی.
خودپرستی خیزد از دنیا و جاه
نیستی و حق پرستی خوشتر است.
سعدی.
ای پسر نیستی ز هستی به
بت پرستی ز خودپرستی به.
سلمان ساوجی.
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در عین خودپرستی.
حافظ.
هر جا بتی ببینی مشغول کار او شو
هر قبله ای که بینی بهتر زخودپرستی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ پَ رَ)
عمل پرستیدن خورشید. خورشیدپرستی. عبادت الشمس:
پشت دین سلطان اویس آنکس که از پشتیش دین
خورپرستی را ز حربا برنتابد بیش از این.
سلمان ساوجی
لغت نامه دهخدا
(خُ)
علاقه مندی به خدا. محبت به خدا. کنایه از باایمانی
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
باد پرستیدن. هوسبازی. هوی پرستی
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ دی دَ / دَ)
متأله. معتقد بخداوند. مؤمن بخدا. مقابل دهری. آنکه عالم و امور آن را متکی بر خدایی می داند. (یادداشت بخط مؤلف). متدین. موحد. دیندار. (ناظم الاطباء) :
عقل جهان طلب در آلودگی زند
عقل خداپرست زند درگه صفا.
خاقانی.
مگر بشهر شما یک نفر مسلمان نیست
خداپرست مگر اندرین بیابان نیست.
؟
ملک بخندید و ندیمان را گفت: چندان که مرا در حق خداپرستان ارادات است و اقرار مراین شوخ دیده را عداوتست و انکار. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(مُ پَ رَ)
تقلید وقبول مد روز. استقبال از طرز آرایش یا لباس پوشیدن یا آدابی که تازه باب شده و هنوز همگانی نشده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از هواپرستی
تصویر هواپرستی
هوسرانی، طالب هوا و در پی هوای نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مد پرستی
تصویر مد پرستی
روالپرستی نو خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود پرستی
تصویر خود پرستی
خود خواهی، خودکامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدا پرست
تصویر خدا پرست
آنکه خدا را پرستش کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خداپرست
تصویر خداپرست
معتقد به خداوند، مومن بخدا، متدین، دیندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدپرستی
تصویر مدپرستی
پیروی وتقلید شدید از مد و باب روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدا پرستی
تصویر خدا پرستی
عمل خداپرست عبادت حق تعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خداپرست
تصویر خداپرست
((~. پَ رَ))
آن که خدا را پرستش کند
فرهنگ فارسی معین
صفت ایزدپرست، موحد، یزدان پرست، خداباور، یکتاپرست
متضاد: ناخداباور، ملحد، خداستیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تکبر، خودبزرگ بینی، خودخواهی، خودمنشی، کبر، نخوت
متضاد: افتادگی، فروتنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بوالهوسی، چلچلی، شهوت پرستی، شهوتی، هوسرانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد