جدول جو
جدول جو

معنی خداویردی - جستجوی لغت در جدول جو

خداویردی
(خُ وِ)
وی دلاک و حمامی بود از اهل قزوین که شاهزادۀحیدرمیرزای صفوی فرزند شاه عباس اول را بقتل آورد. توضیح آنکه بر اثر جنگهای متمادی با عثمانیها، شاه عباس اول تصمیم بمصالحت گرفت و قرار شد یکی از شاهزادگان صفوی بدربار عثمانی رود و قرار صلح گذارد. برای این کار، سلطان حیدر میرزا انتخاب گردید و قرار بر این رفت که او با علیقلی خان فتح اغلی لله اش به نزد خواندگار رود و شاه عباس نیز از گنجه به سوی اصفهان حرکت نماید. در چشمۀ برنجرد در شب بیست ودوم ذیحجهالحرام سنۀ 994 ه. ق. شاهزاده بمنزل علیقلی خان می رود و در دل شب مست طافح برمی گردد. در حین مستی در ازای آنکه به حرم سرا رود در آله چوقی که از آن جوارح و بازان بود رختخواب می طلبد و بخواب می رود. در این بین، خداویردی دلاک که از برکشیدگان شاهزاده از زمان خردسالی بود و بر اثر لطف شهزاده از دلاکی قزوین به مقامات شامخه رسیده بود، شب بتمهیدی غلامان کشیک را از اطراف آله چوق دور می کند و با خنجری که از میان شاهزاده کشیده بود، چند زخم کاری بر او می زند و شاهزاده را خون آلود رها می کند و می رود. در این بین، فتاح نام پسری که از خدمتگاران شاهزاده و حسب الامر بخدمت آمده بود، سر می رسد و جسد شاهزاده را در خون غوطه ور می بیند، فوراً خبر می دهد ولی کار از کار گذشته بود. از طرف دیگر قاتل، یعنی خداویردی ابتداء به خانه می رود و با کیسه ای پول بیرون می آید و به منزل اسماعیل خان می رود و قضیه را به او می گوید. اسماعیل خان او را به دو نفر از گماشتگان می سپارد که بجنگل برده او را کارد زنند. آنان او را بجنگل می برند بهوای پول او را کارد کاری نمی زنند و پول او را گرفته برمی گردند. در این بین، خداویردی خود را در برکۀ آبی می اندازد و چون خارج می شود احساس سرما می کند از دور شعلۀ مشعلی می بیند، خود را به آن مشعل نزدیک می کند چون بمشعل می رسد، مشعل از آن خیمۀ شاهزاده بود. او را می گیرند و بنزد شاه عباس می برند. او ابتداء می گوید: مرا در این مورد کسان دیگر تحریک کردند. ولی نام تحریک کنندگان را نمی برد. بناچار مجلسیان زبان او را جوالدوز میزنند. سپس شاه عباس به انتقام خون پسر چند خنجر به او می زند و اورا می کشد. جنازه او را ببازار می برند و می سوزانند. (از عالم آرای عباسی چ ایرج افشار صص 346- 349)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خداوندی
تصویر خداوندی
الهی، مربوط به خداوند، بزرگی، پادشاهی، مالکیت
فرهنگ فارسی عمید
(خُ وِ)
نامی است از نامهای مردان. (یادداشت بخط مؤلف). علم است برای نامیدن مردان. چون: خداوردی خان رفت
لغت نامه دهخدا
(خُ)
گرفتاری به عذاب خدای. بدبختی. دچارشدگی بغضب الهی. نامساعدی روزگار
لغت نامه دهخدا
(خُ وِ)
جلایر وی از علمای شهر مشهد بدورۀ صفویان در زمان شاه عباس اول بود و چون عبدالمؤمن خان اوزبک شهر مشهد را بمحاصره گرفت، شاه عباس اول هم با قشون بکمک محصوران شتافت. ولی بر اثر بیماری درطهران توقف کرد و نتوانست خود را بمشهد برساند. مردم مشهد خداویردی خان را بنزد عبدالمؤمن خان فرستادند و دم از مصالحت زدند. ولی عبدالمؤمن خان تن بمصالحت نداد و خداویردی خان را سیاست نمود و در برابر قلعه مقتول کرد. (از عالم آرای عباسی چ ایرج افشار ص 412)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خداوندی
تصویر خداوندی
مهتری، مولائی، بزرگی، شاهی، سروری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خداوندی
تصویر خداوندی
مالکیت، صاحب بودن، پادشاهی، الوهیت
فرهنگ فارسی معین
الهی، پادشاهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد