جدول جو
جدول جو

معنی خدافر - جستجوی لغت در جدول جو

خدافر
(خَ فِ)
جامه های کهنه. (از منتهی الارب). خدافل. (متن اللغه). صاحب متن اللغه می گوید: ’خدافر’ و ’خدافل’ الخلقان من الثیاب التی تبتذل لا واحد لها من لفظها
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ وَ)
خداوند، مالک، آقا. بیک. مولا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ فِ)
جامه های کهنه. خدافر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- امثال:
غرنی برداک من خدافلی، این مثل در حق کسی زده میشود که بجهت طمع در مال غیر مال خود را ضایع گرداند. قالته امراه رأت علی رجل بر دین فتزوجته طامعه فی یساره فالفته معسراً. بعضی ها آن را به کسر کاف ’برداک’ گفته اند. اصل آن عبارت است از: قاله رجل استعار من امراءه بردیها فالبسها ورمی بخلقان کانت علیه فجائت تسترجع بردیها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
آلتی است که دجر را با لومه جمع میکند. (از متن اللغه).
لغت نامه دهخدا
(خِ)
قلعتی بعربستان بوده است که از آنجا تا صنعاء یک روز راه فاصله داشته بعضی آن را ’ذوالخدار’و جز آن آورده اند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام اسپ قتال کلابی است. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
یک نوع گلبنی، یک قسم نهالی. (از ناظم الاطباء). نوعی دوشکی است (رونهالی) ، نوعی پرده است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ فَ)
مفرد خدافر بمعنی جامۀ کهنه است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ فُ)
فروشندگان حق تعالی. در آن کنایه است از صوفیان زراق که بظاهر خود را بیارایند. (برهان قاطع) ، ریاکاران و آنان که در ظاهر متدین و در باطن بی اعتقاد باشند. (ناظم الاطباء) ، اهل تصوف ومعرفت. (شرفنامۀ منیری) ، آنان که دعوی خدایی کردند، یعنی شداد و نمرود. (از برهان قاطع). آنان که ادعای الوهیت کردند. (از ناظم الاطباء). صاحب آنندراج می گوید: معنی اخیر از لفظ خدایی فروشان مستفاد می شود نه خدافروشان مگر آنکه بگوییم از قبیل ’یارفروش’ است که بمعنی اظهارکننده یاری مستعمل است
لغت نامه دهخدا