معنی خجوم - جستجوی لغت در جدول جو

خجوم

لغت نامه دهخدا

خصوم

خصم ها، دشمنان، جمع واژۀ خصم

فرهنگ فارسی عمید

خصوم

مخاصم، دشمن

فرهنگ فارسی عمید

هجوم

حملۀ ناگهانی، یورش، تاخت، ناگاه درآمدن در جایی

فرهنگ فارسی عمید

نجوم

دانش بررسی اجرام آسمانی، چگونگی قرارگیری و اثرگذاری آن ها بر هم، اخترشناسی، ستاره شناسی، جمع نجم، نجم

فرهنگ فارسی عمید

خجوج

(خَ)

باد سخت وزان. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). باد سخت. (مهذب الاسماء). خجوجاه. (منتهی الارب) ، باد وزان سخت درپیچان. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). خجوجاه. (منتهی الارب) ، گردباد. (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

خجول

(خَ)

شرمگین. شرمگن. شرمسار. آنکه بسیار شرم آورد. شرمناک

لغت نامه دهخدا

خجوه

(خَجْ وَ)

قریتی است به افغانستان در 34500 گزی جنوب شرقی خم از دروازه متعلق به بدخشان. این قریه در خط 71 درجه و 48 ثانیۀ طول شرقی و 38 درجه و 12 دقیقه و 6 ثانیۀ عرض شمالی قرار دارد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)

لغت نامه دهخدا

خدوم

(خَ)

بسیار خدمت کننده (مؤنث و مذکر در وی یکسان است). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از تاج العروس) (از معجم الوسیط)

لغت نامه دهخدا

ختوم

(خُ)

جمع واژۀ ختم. انگشتریها. حلقات صاحب نگین که برای حلیۀ انگشت دست بکار می برند. (از متن اللغه) (اقرب الموارد) (منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

بجوم

(اِ)

بجم. (ناظم الاطباء). تبجیم. خاموش ماندن از عجز بیان یا از ترس و بیم، سستی. نرمی. (انجمن آرای ناصری)