جدول جو
جدول جو

معنی خجوجی - جستجوی لغت در جدول جو

خجوجی
(خَ جَ جا)
مرد درازپای. (از منتهی الارب) (آنندراج) (متن اللغه) (مهذب الاسماء). خجوجاه رجوع به ’خجوجاء’ و ’خجوجاه’ در این لغتنامه شود، مرد درازبالا و کلان استخوان. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه). خجوجاه. رجوع به ’خجوجاء’ و ’خجوجاه’ در این لغتنامه شود، مرد قوی که گاهی جبان است. (از منتهی الارب). خجوجاء. رجوع به خجوجاء و خجوجاه در این لغتنامه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ)
قسمتی از بعض اطاقها که بیرون از حدود سایر قسمتهای بناست. (یادداشت بخط مؤلف). قسمتی بیرون جسته از بنائی. (یادداشت بخط مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(دَجی ی)
سخت سیاه. (مهذب الاسماء). یقال: شعر دجوجی، ولیل دجوجی، موی سیاه و شب تاریک. (از مهذب الاسماء) ، تاریک: لیل دجوجی، شب سخت تاریک. بعیردجوجی، سخت سیاه و کذلک شعر دجوجی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ جا)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
باد سخت وزان. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). باد سخت. (مهذب الاسماء). خجوجاه. (منتهی الارب) ، باد وزان سخت درپیچان. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). خجوجاه. (منتهی الارب) ، گردباد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دجوجی
تصویر دجوجی
شب تار، شتر سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
وستاری ستهندگی لجاج لجاجت ستهندگی: امیر ماضی (سلطان محمود) چنانکه لجوجی و ضجرت وی بود یک روز گفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خروجی
تصویر خروجی
واشدگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
برون داد
متضاد: درون داد، ورودی، بازده، حاصل، عوارض (سفر به خارج) ، محل خروج
متضاد: ورودی
فرهنگ واژه مترادف متضاد