- خجل
- شرم، حیا، شرمندگی
معنی خجل - جستجوی لغت در جدول جو
- خجل
- شرمگین، شرمنده، شرمسار
- خجل ((خَ جِ))
- شرمنده، شرمسار
- خجل ((خَ جَ))
- شرمساری، شرمندگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شرمزدگی
در تازی خجل: شوره شرمندگی شرم ننگ شرمنده شدن، شرمندگی شرمساری. توضیح در قاموس های معتبر عربی نیامده ولی در فارسی متداول است (در خجلت یک میوه زبی برگی خویشم نخل تو ظهیر از چه سبب بی ثمری داشت ک) (ظهیر فاریابی)
خجالت، برای مثال گل سرخ چون روی خوبان به خجلت / بنفشه چو زلفین جانان معطر (ناصرخسرو - لغت نامه - خجلت) ، شخصم به چشم عالمیان خوب منظر است / وز خبث باطنم سر خجلت فتاده پیش (سعدی - ۸۹)
وشگون، عمل گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن کسی با دو سر انگشت
نشگون، نشگنج، اشکنج، نخچل، نخجیل، نیلک،برای مثال نشان نخجل دارم ز دوست بر بازو / رواست باری گر دل ببرد مونس داد (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۱)
نشگون، نشگنج، اشکنج، نخچل، نخجیل، نیلک،
خجل کننده، کسی که شرمسار میکند
نشکنج: نشان نخجل دارم زدوست بربازو رواست باری گردل ببردمونس داد. (آغاجی لفااق. 134) صحاح الفرس: رواست باری گردل ببرده است نگار
بجول
ستم کردن ستم
پس آینده، درآینده، دیررس
شرمسار
با مهلت، دیرنده، تاخیر کننده باد گلو، آروغ
مقابل زن، وقتی که بالغ شده محتلم گردد یا از وقتی که متولد می شود اطلاق رجل بر آن گردد، به معنای مرد می باشد
آواز خواندن، نشاط کردن
کلان شکمی، کلان تهیگاهی
کبک نر
نقطه سیاه بر روی پوست بدن، دلجوی، دلربای، دل آرای، نیک اختر برادر مادر، دائی برادر مادر، دائی
پر گوشت، ستبر آگنده گوشتی
فریب دادن
کوتاه قد، کوتوله
فاسد گردانیدن، تباه نمودن، خراب کردن، زایل شدن عقل بر اثر غصه و حزن مجنون، دیوانه، سخت و تنگ مجنون، دیوانه، سخت و تنگ
در تازی خجلان: شوره ور چکسا شرمین شرمگین شرم زده شرمسار
نشان، خال لکه داغ، نقطه، خال، خال سفیدی که در چشم افتد، نشانی که با سر چوب یا با انگشت در زمین کشند
خفت و سبکی، تکبر
بد بوی
مستی، شهوت، هوای نفس
سخن بیهوده و زیاد
بد و ناپسند از هر چیز
مروارید
بریدن
بریدن و جدا کردن و بمعنی نشانه زنی