جدول جو
جدول جو

معنی خجت - جستجوی لغت در جدول جو

خجت
(خَ / خُ)
مستی، شهوت. هوای نفس. (از ناظم الاطباء) ، محاصره کردن. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 389)
لغت نامه دهخدا
خجت
مستی، شهوت، هوای نفس
تصویری از خجت
تصویر خجت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حجت
تصویر حجت
(پسرانه)
دلیل، برهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خفت
تصویر خفت
سبک شدن، سبکی، خواری، سبکی در عقل یا کار، سبک و کم وزن بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خات
تصویر خات
زغن، پرنده ای شبیه کلاغ و کمی کوچک تر از آنکه جانوران کوچک را شکار می کند
غلیواج، کلیواج، کلیواژ، موش ربا، چوژه ربا، گوشت ربا، گنجشک سیاه، خاد، جول، پند، جنگلاهی، چنگلاهی، چنکلاهی، چنگلانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خفت
تصویر خفت
خفتن، به خواب رفتن، خوابیدن،
خفت و خیز: خفتن و برخاستن، جماع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خست
تصویر خست
خسیس بودن، فرومایگی، پستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خجل
تصویر خجل
شرمگین، شرمنده، شرمسار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلت
تصویر خلت
دوستی، یاری، محبت، عشق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خست
تصویر خست
خساست، فرومایگی، نامردی، فروده، ناکسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوت
تصویر خوت
فرود باز، پیمان شکنی، کلانسالی، راندن ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلت
تصویر خلت
دوستی، مهربانی، رفاقت، مصادقت، برادری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنت
تصویر خنت
برق، روشنائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرت
تصویر خرت
سوراخ سوزن
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی گره و حلقه کردن یک سر ریسمان عمل خفتن خفت کشیدن، سبکی، خفیفی، خواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجر
تصویر خجر
بد بوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجف
تصویر خجف
خفت و سبکی، تکبر
فرهنگ لغت هوشیار
نشان، خال لکه داغ، نقطه، خال، خال سفیدی که در چشم افتد، نشانی که با سر چوب یا با انگشت در زمین کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجل
تصویر خجل
شرم، حیا، شرمندگی
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی خجل: شوره شرمندگی شرم ننگ شرمنده شدن، شرمندگی شرمساری. توضیح در قاموس های معتبر عربی نیامده ولی در فارسی متداول است (در خجلت یک میوه زبی برگی خویشم نخل تو ظهیر از چه سبب بی ثمری داشت ک) (ظهیر فاریابی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خات
تصویر خات
زعن غلیواج موش گیر حداه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجت
تصویر حجت
نمودار، دلیل، بینه، برهان، ثبت، آوند
فرهنگ لغت هوشیار
آجر خام و ناپخته، پاره ای گل که آنرا در قالبی ریزند و چون شکل قالب بخود گرفت قالب را خارج از آن کنند و سپس آن پاره گل بشکل قالب گرفته را در آفتاب گذارند تا خشک شود و بعد آنرا در ساختمانها بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلت
تصویر خلت
((خِ لَّ))
دوستی، برادری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خجل
تصویر خجل
((خَ جِ))
شرمنده، شرمسار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خجلت
تصویر خجلت
((خِ لَ))
شرمندگی، شرمساری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خست
تصویر خست
((خِ سَّ))
پستی، فرومایگی، تنگ چشمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشت
تصویر خشت
((خِ))
آجر خام، نیزه کوچک، یکی از نقش های چهارگانه ورق بازی
در آب زدن: کنایه از کار بیهوده کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جخت
تصویر جخت
((جَ))
دقیقاً، درست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خفت
تصویر خفت
((خُ))
خفتن. خفت و خیز، همخوابی با کسی، جماع، آهستگی، مدارا، اضطراب، بی قراری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خفت
تصویر خفت
((خِ فَّ))
سبکی، خواری، ذلت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حجت
تصویر حجت
((حُ جَّ))
دلیل، برهان، سبب، موجب، یکی از مراتب دعوت اسماعیلیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جخت
تصویر جخت
عطسه دوم، متضاد صبر، که آن را به فال نیک می گیرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خجل
تصویر خجل
((خَ جَ))
شرمساری، شرمندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خفت
تصویر خفت
کوته مایگی
فرهنگ واژه فارسی سره