چون دو کس بجهت هم پیمانی دریاری کردن بیکدیگر یکی از انگشتهای خود را در منخر جزور ذبح شده کنند این عمل آنها را خثعمه گویند. (ازمتن اللغه) ، ماده بز سرخ. (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه). العنزه الحمراء، لایقال لنعجه
چون دو کس بجهت هم پیمانی دریاری کردن بیکدیگر یکی از انگشتهای خود را در منخر جزور ذبح شده کنند این عمل آنها را خثعمه گویند. (ازمتن اللغه) ، ماده بز سرخ. (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه). العنزه الحمراء، لایقال لنعجه
ابن یشکربن مبشربن صعب از اجداد جاهلی است و فرزندانش بطنی از ’ازدشنوءه’ از قحطانیان میباشند. از ’اعلام زرکلی’ چ 2 جزء2 ص 345 و رجوع به ’نهایه الارب’ ص 204 شود
ابن یشکربن مبشربن صعب از اجداد جاهلی است و فرزندانش بطنی از ’ازدشنوءه’ از قحطانیان میباشند. از ’اعلام زرکلی’ چ 2 جزء2 ص 345 و رجوع به ’نهایه الارب’ ص 204 شود
آلوده کردن کسی را بخون خودش. (از متن اللغه) ، جمع شدن قوم و ذبح کردن جزور و خوردن آن و سپس آمیختن خون مذبوح را بعطریات و دست بردن در آن خون و عهد کردن بر این که در یاری یکدیگر کوتاهی ننمایند. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
آلوده کردن کسی را بخون خودش. (از متن اللغه) ، جمع شدن قوم و ذبح کردن جزور و خوردن آن و سپس آمیختن خون مذبوح را بعطریات و دست بردن در آن خون و عهد کردن بر این که در یاری یکدیگر کوتاهی ننمایند. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
محمد بن عبدالله. وی از شاعران عرب بود و او راست: کتاب الشعر و الشعراء. رجوع به الفهرست ابن الندیم و عیون الاخبار ج 3 ص 168 و ج 2 ص 192 شود: صلصل خواند همی شعر لبید و زهیر نارو راند همی مدح جریر و خثم. منوچهری ابوجعفر محمد بن حسین بن حفص بن عمر خثعمی کوفی معروف به اشانی. (از انساب سمعانی). رجوع به ’اشانی’ شود
محمد بن عبدالله. وی از شاعران عرب بود و او راست: کتاب الشعر و الشعراء. رجوع به الفهرست ابن الندیم و عیون الاخبار ج 3 ص 168 و ج 2 ص 192 شود: صلصل خواند همی شعر لبید و زهیر نارو راند همی مدح جریر و خثم. منوچهری ابوجعفر محمد بن حسین بن حفص بن عمر خثعمی کوفی معروف به اشانی. (از انساب سمعانی). رجوع به ’اشانی’ شود
شیر بیشه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغه) (تاج العروس) ، نام شتر نری بوده که او را کشته اند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مردی که گوشت صورت وی بهم آمده نه از جهت ترشرویی، از نامهای عربان. (از متن اللغه)
شیر بیشه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغه) (تاج العروس) ، نام شتر نری بوده که او را کشته اند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مردی که گوشت صورت وی بهم آمده نه از جهت ترشرویی، از نامهای عربان. (از متن اللغه)
فرزندان خثعم در تاریخ، بنی خثعم نام گرفته اند. حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده (چ 1 ص 126) آنانرا از تخم ربیعه می آورد که بعضی از آنان بولایت و حکمرانی رسیدند و از بعض دیگر نیز داستانهایی در تواریخ عرب مندرج است. رجوع شود به ’موشح’ ص 19، ’عیون الاخبار’ ص 147 و 268 و ’امتاع الاسماع’ ص 344 و 379 و ’عقدالفرید’ ج 1 ص 106 و 107 و 279 و ج 4 ص 234 و ج 6 ص 77 و خثعم بن انمار پدر قبیله ای از معد است. (از متن اللغه)
فرزندان خثعم در تاریخ، بنی خثعم نام گرفته اند. حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده (چ 1 ص 126) آنانرا از تخم ربیعه می آورد که بعضی از آنان بولایت و حکمرانی رسیدند و از بعض دیگر نیز داستانهایی در تواریخ عرب مندرج است. رجوع شود به ’موشح’ ص 19، ’عیون الاخبار’ ص 147 و 268 و ’امتاع الاسماع’ ص 344 و 379 و ’عقدالفرید’ ج 1 ص 106 و 107 و 279 و ج 4 ص 234 و ج 6 ص 77 و خثعم بن انمار پدر قبیله ای از معد است. (از متن اللغه)