جدول جو
جدول جو

معنی خثارم - جستجوی لغت در جدول جو

خثارم
(خُ رِ)
مرد فال گیرنده از هرچیزی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). متطیر. (معجم الوسیط) (متن اللغه) : امضی فی ذلک الطریق اذا صدعنه الخثارم. (معجم الوسیط) ، سطبر لب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). الغلیظ الشفه. (از اقرب الموارد) (متن اللغه) (معجم الوسیط)
لغت نامه دهخدا
خثارم
(خُ رِ)
نام پدر عمرو بجلی عم کمیت است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خثارم
بد شگون، لب ستبر
تصویری از خثارم
تصویر خثارم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ رِ)
زن فراخ فرج. (از متن اللغه). خجام. رجوع به خجام شود
لغت نامه دهخدا
(حُ رِ)
آنکه حثربۀ وی سطبر باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ رِ)
مهتر و بردبار. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خضرم در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ)
جمع واژۀ خضرم. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خضرم در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ)
نام وادیی است در یمامه که جوالخضارم نیز می نامند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خُ رِ)
اصوات. آوازها. (منتهی الارب) ، بینی درشت و گنده. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
شکافندۀ پره بینی و برنده. (آنندراج) (غیاث اللغه) ، مفسد و شریر. (آنندراج) (غیاث اللغه) ، ترک کننده. (منتهی الارب)
سرد، باد سرد. (منتهی الارب). ج، خوارم
لغت نامه دهخدا
(رِ)
تیری که یک تکه از هدف را بکند. (دکری ج 1 ص 604)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
باقی ماندۀ طعام در روی میز. (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از خارم
تصویر خارم
رها کننده، سرد، بد کاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خثار
تصویر خثار
پس مانده
فرهنگ لغت هوشیار
خرم، شاد
فرهنگ گویش مازندرانی