انگشتوانه تیراندازان از چرم. (دهار). زهگیر. چله گیر و آن انگشتانه ای است از پوست که تیراندازان انگشت نر (= ابهام) در آن کنند. (یادداشت بخط مؤلف). ج، ختایع، انگشتوانه. ج، ختایع. (مهذب الاسماء)
انگشتوانه تیراندازان از چرم. (دهار). زهگیر. چله گیر و آن انگشتانه ای است از پوست که تیراندازان انگشت نر (= ابهام) در آن کنند. (یادداشت بخط مؤلف). ج، خَتایِع، انگشتوانه. ج، خَتایِع. (مهذب الاسماء)
چهل عدد از گوسپند. فی الحدیث: فی التیعه شاه یا ادنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آن قدر از حیوان که در زکوه واجب باشد. کاءنها الجمله التی للسعاه الیها سبیل من تاع الیه، ای ذهب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج)
چهل عدد از گوسپند. فی الحدیث: فی التیعه شاه یا ادنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آن قدر از حیوان که در زکوه واجب باشد. کاءَنها الجمله التی للسعاه الیها سبیل من تاع الیه، ای ذهب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج)