جدول جو
جدول جو

معنی ختمنه - جستجوی لغت در جدول جو

ختمنه
(خَ مَ نَ)
با مهر. چه، در عربی ختم به معنی مهر کردن و نون زاید و حرف ’هاء’ در ترکی به معنی باء معیت است. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تمنه
تصویر تمنه
سوزن درشت لحاف دوزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ختنه
تصویر ختنه
بریدن پوست یا غلاف سر آلت تناسلی مرد، بنابر رسم اسلام و یهودیت
فرهنگ فارسی عمید
(تِ نَ)
سوزن کلان که بدان چیزهای گنده و ستبر دوزند. (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
یعنی قسمت معین،. 1- قریه ای است که در مرز و بوم شمالی یهودا واقع است. صحیفۀ یوشع 15:10 و فلسطینیان در آنجا ساکن می شدند دوم تواریخ 28:18 و فعلا خرابه ای است که آن را تبنه گویند و موقعش بر تپه ای است که 74 قدم از سطح دریا مرتفع می باشد و بطور تخمین دو میل تا بیت المقدس مسافت دارد. 2- قریه ای که در کوهستان یهودا بطرف جنوبی حبرون واقع است. صحیفۀ یوشع 15:57 و دورنیست که همان تبنه باشد که بمسافت نه میل به جنوب غربی بیت لحم واقع است. 3- مکانی که یهودا در زمان ملاقات عروس خود تامارا بدانجا برآمد. سفر پیدایش 38:12-14. 4- مسقطالرأس زوجه شمشون سفر داوران 14:1 و 2و 5 و دور نیست که همان بتنه (کذا) باشد که بطرف غربی بیت شمس واقع است زیرا که آثار زراعت و سنگهایی که بصورت مودار تراشیده شده و اشاره به بودن تاکستان می نماید در آنجا موجود است. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ نَ)
مادرزن. (از منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ نَ)
بریدگی غلاف سر نره. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ نَ / نِ)
بریدگی غلاف سر نره. (از ناظم الاطباء). پاکی. در قاموس کتاب مقدس آمده: یکی از رسوم مشهور دین یهود می باشد و آن بریدن گوشت غلفۀ هر فرزند نرینه است که هشت روز از تولدش گذشته باشد و این مطلب نشانۀ عهدی است که خداوند در میانۀ ابراهیم و ذریۀ او گذارده، فوراً خود و همگی اهل بیتش ختنه شدند. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(مِنِ)
نام قصبه ای است مرکز دهستان خامنه بخش شبستر شهرستان تبریز. این قصبه در چهارهزارگزی باختر شبستر و 2هزارگزی شوسۀ صوفیان سلماس قرار دارد. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای معتدل و دارای 4845 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی است. آب آنجا از چشمه و رود و محصول ایشان غلات و حبوبات و بادام و سیب است. اهالی بزراعت و گله داری و کسب مشغولند. راه شوسه است و 10 باب دکان دارد. در آنجا شعبه تلگراف و نمایندۀ بهداری و آبله کوب سیار و یک باب دبستان وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خَتْ تا نَ)
زن که زنان را ختنه کند. آنکه ختان زنان کند. مبظّره. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مِ نِ)
نام یکی از دهستان های پنجگانه بخش شبستر شهرستان تبریز است. حدود جغرافیایی آن: این دهستانها در باختر بخش و در جلگه قرار دارند از شمال به کوه مارمیشو و از جنوب بدریاچۀ ارومیّه و بخش دهخوارقان و از خاور بدهستان سیس و از باختر بدهستان شرفخانه محدود می باشند. این ناحیه از 11 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمع نفوس آن 25010 نفرمیباشد. قراء مهم آن داریان، بنیس، شانجان، نوجه ده، دیزج خلیل، وایقان، شندرآباد و خامنه که مرکز دهستان میباشد. آب قراء دهستان از رود خانه محلی دامنۀ کوه میشوداغ و چشمه سارها تأمین میشود. محصول عمده دهستان غلات و حبوبات و زردآلو و بادام وانگور و سیب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ختنه
تصویر ختنه
بریدن سر آلت تناسل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختنه
تصویر ختنه
((خَ نِ))
بریدن غلاف سر آلت مرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمنه
تصویر تمنه
((تَ مَ نَ))
سوزن لحاف دوزی
فرهنگ فارسی معین
ختان، ختنه سوران، ختنه سوری، سنت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع دهستان کلارستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
سوزن درشت تر از سوزن خیاطی، سوزن لحاف و تشک دوزی ۲جوال دوز
فرهنگ گویش مازندرانی