معنی خبیت - جستجوی لغت در جدول جو

خبیت

لغت نامه دهخدا

خبیت

لغت نامه دهخدا

خبیت

تصویری از خبیت — تصویر خبیت

فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خبیص — تصویر خبیص

نوعی حلوا که از خرما و روغن تهیه می شد، آفروشه، افروشه

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دبیت — تصویر دبیت

نوعی پارچۀ نخی ساده که بیشتر آستر لباس می کنند

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مبیت — تصویر مبیت

شب را در جایی به سر بردن، جای خوابیدن، خوابگاه

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خشیت — تصویر خشیت

ترس از عظمت خداوند، ترس، بیم

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خیبت — تصویر خیبت

نا امید گردیدن، ناسپاس گشتن کافر شدن، ناکامی ناامیدی، زیانکاری

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خریت — تصویر خریت

واژه ساختگی و نادرست خرخری راهبر استاد دانا حماقت ابلهی: (خریتش گل کرد) توضیح (خر) فارسی را بعلامت مصدر جعلی (یت) پیوسته اند و آن غلط مشهور است

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خشیت — تصویر خشیت

ترس، خوف، بیم و هراس

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خمیت — تصویر خمیت

فربه، جسیم، کلان، سمین

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دبیت — تصویر دبیت

نوعی از پارچه نخی ساده که بیشتر آستر لباس کنند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تبیت — تصویر تبیت

باز داشتن کسی را از حاجت او

فرهنگ لغت هوشیار

به سر در آمده بر روی افتاده گوشت تباه گوشت بویناک حلوایی است که از مغز بادام و پسته و گرد کان و کنجد و امثال آن پزند: (ور همه زندگان ترینه شوند تو کبیتای کنجدین منی) (طیان) توضیح کبیتا حلوا جوزی است که مردم بشرویه آنرا حلوای مغزی میگویند و از شیره انگور و گاهی از شکر تنها و یا با شیره انگور میسازند بدین صورت که شیره انگور یا شکر در آب حل شده را در دیگ چدنی میریزند و با آتش کم بجوش میاورند و چوبک کوفته و سفیده تخم مرغ را با شاخه خرما آن قدر میزنند تا بصورت کف در آید و بتدریج آنرا در دیگ چدنی و روی شیره جوش آمده می افشانند و با چمچه چوبین آن قدر بهم میزنند و باصطح معمولی و زر میدهند که سفید شود و بقوام آید. آنگاه بسر قاشق پاره ای بر میدارند و در هوای سرد نگاه میدارند و سر انگشت بر آن میزنند. اگر ریز ریز شد عمت آنست که بقوام آمده و رسیده است و گرنه باز هم میزنند تا شکننده شود و پس از آن حلوا را در سینی میریزند و قرصهایی از آن میسازند و گاه با کنجد و مغز بادام و جوز و پسته مخلوط میکنند و مردم طبس و بشرویه آن قسم را که از شیره انگور تنهاست} حلوا مغزی {مینامند و قسمی را که با شکر آمیخته است} حلوا تق تقو {میگویند. وز محشری قبیطی را به} پر گینج سپید {و} بر گنج {تفسیر کرده است و عموم لغویین آنرا معادل} ناطف {گرفته اند و مولف بحر الجواهر طرز ساختن ناطف را بیان کرده است و گفته او موافق است با آنچه در پختن حلوا مغزی معمولست (فروزانفر) مرحوم قزوینی نیز در کبیتا و قبیطی و ناطف را همان حلوا مغزی دانسته است

به سر در آمده بر روی افتاده گوشت تباه گوشت بویناک حلوایی است که از مغز بادام و پسته و گرد کان و کنجد و امثال آن پزند: (ور همه زندگان ترینه شوند تو کبیتای کنجدین منی) (طیان) توضیح کبیتا حلوا جوزی است که مردم بشرویه آنرا حلوای مغزی میگویند و از شیره انگور و گاهی از شکر تنها و یا با شیره انگور میسازند بدین صورت که شیره انگور یا شکر در آب حل شده را در دیگ چدنی میریزند و با آتش کم بجوش میاورند و چوبک کوفته و سفیده تخم مرغ را با شاخه خرما آن قدر میزنند تا بصورت کف در آید و بتدریج آنرا در دیگ چدنی و روی شیره جوش آمده می افشانند و با چمچه چوبین آن قدر بهم میزنند و باصطح معمولی و زر میدهند که سفید شود و بقوام آید. آنگاه بسر قاشق پاره ای بر میدارند و در هوای سرد نگاه میدارند و سر انگشت بر آن میزنند. اگر ریز ریز شد عمت آنست که بقوام آمده و رسیده است و گرنه باز هم میزنند تا شکننده شود و پس از آن حلوا را در سینی میریزند و قرصهایی از آن میسازند و گاه با کنجد و مغز بادام و جوز و پسته مخلوط میکنند و مردم طبس و بشرویه آن قسم را که از شیره انگور تنهاست} حلوا مغزی {مینامند و قسمی را که با شکر آمیخته است} حلوا تق تقو {میگویند. وز محشری قبیطی را به} پر گینج سپید {و} بر گنج {تفسیر کرده است و عموم لغویین آنرا معادل} ناطف {گرفته اند و مولف بحر الجواهر طرز ساختن ناطف را بیان کرده است و گفته او موافق است با آنچه در پختن حلوا مغزی معمولست (فروزانفر) مرحوم قزوینی نیز در کبیتا و قبیطی و ناطف را همان حلوا مغزی دانسته است

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از گبیت — تصویر گبیت

(کشتی رانی) منتهی الیه سینه کشتی است که فقط برای تزیین سازند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مبیت — تصویر مبیت

خوابیدن، شب گذراندن، خفتن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خبتت — تصویر خبتت

فروتنی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ختیت — تصویر ختیت

زفت، نارسا

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خبرت — تصویر خبرت

آگاهی، بصیرت، دانش

فرهنگ لغت هوشیار

افروشه آفروشه و دانند که آفروشه نان است باری مجاملتی در میانه بماند گونه ای خوراک از خرما و روغن

فرهنگ لغت هوشیار

نامی است که عرب به ماه اپیفی که در تقویم مصریان یا قبطیان معمول بوده داده است نام ماه اول سال عبرانیان که سپس نام نیسان گرفت تقریبا معادل با آوریل

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ربیت — تصویر ربیت

پرورده، عهد و پیمان داده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ثبیت — تصویر ثبیت

دلاور پابر جا، توسن اسپ تیز رو

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خبطت — تصویر خبطت

گولی شور مغزی، سرما خوردگی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خبین — تصویر خبین

سامان کار

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خبیز — تصویر خبیز

نان، ترید

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خبیر — تصویر خبیر

آگاه، دانا، با خبر، ساخته شده و مهیا گردانیده

فرهنگ لغت هوشیار

هرنو تار ناخوشایند گناک پلید نجس ناپاک مقابل طیب، زشت سیرت بد فطرت بد نیت، جمع اخباث خبثاء خبثه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خبیب — تصویر خبیب

شکاف زمین شکاف دراز

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خبیء — تصویر خبیء

پنهان شده مخفی نهفته

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ابیت — تصویر ابیت

((اَ یَّ))

مقام بلند و رفیع طلبیدن، از کارهای پست دوری کردن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از خشیت — تصویر خشیت

((خَ یَ))

ترسیدن، بیم داشتن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از خبیر — تصویر خبیر

((خَ))

آگاه، جمع خبراء

فرهنگ فارسی معین

تصویری از خشیت — تصویر خشیت

فروتنی

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از خبیث — تصویر خبیث

ناپاک، پلید

فرهنگ واژه فارسی سره