مرضی است جنون گونه. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ازمعجم الوسیط) (از متن اللغه) (از تاج العروس) (از البستان). حالتی است چون حیرت و سرگشتگی: لرزلرزان وبترس و احتیاط می نهد پا تا نیفتد در خباط. مولوی. در ره اسلام و بر پل صراط سردرآید همچو آن خر از خباط. مولوی. لاجرم بسیار کوشد از نشاط مست ادب بگذاشت آمد در خباط. مولوی. سر بریدندش که این است احتیاط تا نزایدخصم و نفزاید خباط. مولوی. احتیاطش کرد از سهو و خباط چون قضا آید چه سود از احتیاط. مولوی
مرضی است جنون گونه. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ازمعجم الوسیط) (از متن اللغه) (از تاج العروس) (از البستان). حالتی است چون حیرت و سرگشتگی: لرزلرزان وبترس و احتیاط می نهد پا تا نیفتد در خباط. مولوی. در ره اسلام و بر پُل ِ صراط سردرآید همچو آن خر از خباط. مولوی. لاجرم بسیار کوشد از نشاط مست ادب بگذاشت آمد در خباط. مولوی. سر بریدندش که این است احتیاط تا نزایدخصم و نفزاید خباط. مولوی. احتیاطش کرد از سهو و خباط چون قضا آید چه سود از احتیاط. مولوی
عیسی بن ابوعیسی خباط. اهل کوفه است و از شعبی و نافع روایت میکند. او در عین حال درزیگر بوده و او را خیاط نیز مینامند و چون گندم می فروخته حناّط نیز لقب داشته است و بقول ابن اثیر بسال 151 ه. ق. درگذشت. (از لباب الانساب ابن اثیر ص 342)
عیسی بن ابوعیسی خباط. اهل کوفه است و از شعبی و نافع روایت میکند. او در عین حال درزیگر بوده و او را خیاط نیز مینامند و چون گندم می فروخته حناّط نیز لقب داشته است و بقول ابن اثیر بسال 151 هَ. ق. درگذشت. (از لباب الانساب ابن اثیر ص 342)
علامتی که در صورت گذارند و آن از جهت پهنا بسیار بزرگ است. این علامت از آن بنی سعد میباشد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از معجم الوسیط) (از البستان) (از منتهی الارب) ، داغی که بر ران گذارند. ج، خبط. (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (از منتهی الارب) (از تاج العروس) ، گشنی. ضراب. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از منتهی الارب) (از متن اللغه)
علامتی که در صورت گذارند و آن از جهت پهنا بسیار بزرگ است. این علامت از آن بنی سعد میباشد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از معجم الوسیط) (از البستان) (از منتهی الارب) ، داغی که بر ران گذارند. ج، خبط. (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (از منتهی الارب) (از تاج العروس) ، گشنی. ضراب. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از منتهی الارب) (از متن اللغه)
سختباله ازماهیان دراروند رود به هم می رسد وزهره آن داروی چشمدرداست گونه ای ماهی استخوانی که از خانواده شبوطیان که در آب شیرین زیست کند این ماهی در جلو دهانش دارای چهار رشته آویزان در فک فوقانی بنام ریش می باشند. باله شنای پشتی آن در قسمت جلو دارای رگه های استخوانی قوی است. در گلوگاه وی سه ردیف زواید دندانی قرار دارد. گونه های ماهی مزبور در نیم کره شمالی می زیند و برخی گونه هایش تا یک متر طول و 20 کیلو گرم وزن می یابند
سختباله ازماهیان دراروند رود به هم می رسد وزهره آن داروی چشمدرداست گونه ای ماهی استخوانی که از خانواده شبوطیان که در آب شیرین زیست کند این ماهی در جلو دهانش دارای چهار رشته آویزان در فک فوقانی بنام ریش می باشند. باله شنای پشتی آن در قسمت جلو دارای رگه های استخوانی قوی است. در گلوگاه وی سه ردیف زواید دندانی قرار دارد. گونه های ماهی مزبور در نیم کره شمالی می زیند و برخی گونه هایش تا یک متر طول و 20 کیلو گرم وزن می یابند