جدول جو
جدول جو

معنی خبخاب - جستجوی لغت در جدول جو

خبخاب(خَ)
فروهشتگی چیزی سخت جنبان. (از منتهی الارب). سستی شیئی جنبنده. (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ)
دهی است جزء دهستان کوهپایۀ بخش نوبران شهرستان ساوه. دارای 388 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، بنشن، انگور، بادام، گردو و لبنیات. شغل اهالی زراعت، گله داری، قالیچه و جاجیم بافی و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(خَ خَ)
آواز بوسه. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). چپچاپ:
سودای پیرمرد حریص و زن جوان
تا روز بوسه های جوانانه خبخب است.
(ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
جوش دریا. آشوب دریا. (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (از تاج العروس) (از المنجد) (از متن اللغه) ، ج، خب ّ. رجوع به ’خب’ شود
لغت نامه دهخدا
(خُبْ با)
بن الارت بن جندله بن سعد بن خزیمه بن کعب بن سعد بن زید بن مناه بن تمیم التمیمی بعضی او را خزاعی آورده اند. مکنی به ابو عبدالله. او از اسیران دورۀ جاهلی است که در مکه فروخته شد و مولای ام انمار خزاعی است ولی نظر بعضی خلاف آنست. خباب از هم پیمان های بنی زهره و از ’سابقین اولین’ بود. ابن سعد میگوید او در مکه فروخته شد و سپس با بنی زهره هم پیمان گشت و از نخستین مسلمانان و از ’مستضعفین’ است. باوردی میگوید خباب بسال ششم (بعثت) اسلام آورد و اول کس است که اسلام خود را آشکار کرد و در این راه رنج فراوان کشید. طبری میگوید انتساب او به بنی زهره از آن است که آل سباع از هم پیمان های عمرو بن عبد عوف بن عبدالحارث بن زهره اند و سباع بن ام انمار خزاعی از آل سباع است. او حاضر همه جنگها بود و پیغمبر بین او و جبیر بن عتبک برادری انداخت. او راوی پیمبر است و از او ابوامامه و پسرش عبدالله بن خباب و ابومعمر و قیس بن ابی حارم و مسروق و دیگران روایت میکنند. طبرانی از طریق زید بن وهب روایت کرد چون علی از صفین برمیگشت بر قبر خباب گذشت و گفت: ’رحم الله خبابا اسلم راغباً و هاجر طالعاً و عاش مجاهداً وابتلی فی جسمه اموالاً و لن یضیعالله اجره’ خباب شاهد واقع بدر و بعد آن بود و بکوفه فرود آمد و در سال 37 هجری قمری بدانجا درگذشت. ابن حبان اضافه میکند که چون علی بوقت باز گشت صفین بر قبراو گذشت بر قبر او نماز گزارد و درباره سال مرگ اوگفته اند که در 19 هجری قمری بدرود حیات گفته است ولی قول اول صحیح است باری او در جاهلی شمشیرگر بود و این مطلب در ’صحیحین’ آمده و در آنجا تصریح شده است که خباب در آخر عمر به مرض صعب دچار آمد و از خدا مرگ خواست. مسلم از طریق قیس بن ابی حازم روایت میکند که ما بر خباب وارد شدیم و او خود را داغ میکرد و گفت اگر نهی رسول خدا از خودکشی نبود من هر آینه مرگ خود را بدست خود فراهم می آوردم. او اول کسی است که در ظهر کوفه مدفون شد. طبری با سندی که در دست دارد و از علقمه بن قیس نخعی است و او از ابن خباب روایت میکند عمر او را 63 سال می آورد. (از اصابه قسم 1 ص 101)
لغت نامه دهخدا
(تَضْ)
جوشیدن دریا. آشوب شدن دریا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خبخب
تصویر خبخب
آواز بوسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خباب
تصویر خباب
جوش دریا، آشوب دریا
فرهنگ لغت هوشیار