جدول جو
جدول جو

معنی خبجبه - جستجوی لغت در جدول جو

خبجبه
(خَ جَ بَ)
نام بقیعی است موسوم به بقیع الخبجبه و ذکر آن در سنن ابی داود آمده است و نیز نام درختی است بدانجا که نام آن محل را بخود گرفته. (از یاقوت در معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خبجه
تصویر خبجه
تمر هندی، درختی زیبا و شبیه درخت گل ابریشم با گل های زرد یا سرخ رنگ، چوب سخت و سنگین و برگ های دراز و متناوب که هر برگ دارای ۲۰ تا ۳۰ برگچه می باشد، میوۀ ترش و خاکستری رنگ این گیاه که در غلافی دراز جا دارد و پوست آن بعد از رسیدن سخت و صدفی می شود، تمر گجرات، خرمای گجرات، انبله، صبّار
فرهنگ فارسی عمید
(خَ خَ بَ)
نام درختی است در بقیع الخبخبه که بنزدیک مدینه میباشد. (از منتهی الارب) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
بیوفائی کردن. (از منتهی الارب) (از معجم الوسیط) (از متن اللغه) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، فرو هشته شدن شکم کسی. (از منتهی الارب) (از معجم الوسیط) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، از حرکت در گرما باز ایستادن و ظل و سایه گزیدن: خبخب عن نفسه فی الظهیره، نماز پیشین و جز آن در خنکی گزاردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ)
خرقه که از جامه بیرون کنند و بر دست و مانند آن بندند. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). ج، خبائب، گوشت بدرازا بریده و تنگ کرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ج، خبائب، شکم وادی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، خبائب
لغت نامه دهخدا
(خَ جَ)
تمر هندی. خرمای هندی. (از برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگری) (از آنندراج) (از غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 379)
لغت نامه دهخدا
(بَ عُلْ خَجَ بَ)
نام موضعی در مدینه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بروایت سهیلی و ابن اثیر آنرا بقیع الخبخبه بدو خای معجمه روایت کرده اند و مشهور بقیع الخبجبه بتقدیم خاء معجمه بر جیم است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خبجه
تصویر خبجه
تمرهندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبجه
تصویر خبجه
((خَ جِ))
تمر، درختی است با برگ های دراز و متناوب که هر برگ بیش از بیست تا سی برگچه دارد، گل هایش زرد یا سرخ رنگ است. میوه اش سرخ و ترش مزه است که در غلافی بزرگ جا دارد، برای قلب و معده مفید است
فرهنگ فارسی معین