- خبال
- فساد، تباهی
معنی خبال - جستجوی لغت در جدول جو
- خبال
- فساد، تباهی، نقصان، رنج، دیوانگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آیشت دهی: زمین را یک سال بکارند و سالی چند رها کنند تا نیرو گیرد
جمع ابل، اشتران جمع ابل شتران
مرد سخت بخیل
فتیله پتیله جمع ذبال. زخم پهلو، جمع ذباله، پده ها پوده ها
شبان، شترچران، شتردار
پندار، گمان
کود کش، خاکروبه بر خاشه، اندک آنچه مورچه به دهان بردارد، چیز اندک شی قلیل
لاتینی تازی گشته پرمگ گونه ای کویک یامگ (نخل)، جمع سبله، خوشه ها بروت ها
جمع جبل، کوه ها جمع جبل کوهها
پری، جمع حبل، رگ های نره، ستاک ها ساغ ها ریسمانگر ریسمانتاب ریسمانها رشته ها ریسمان تاب، ریسمان فروش
خدعه کننده
تباهکار، مفسد، اهرمن
زن کوتاه کوچک اندام مرد گول
مرضی است جنون گونه
گرد آورنده
پروه (غنیمت)، شیر بیشه، بنده، ستمکار
نان پز، نانوا
جمع خبار، زمین های نرم، سوراخ های کلاکموش
هر نوتار
جوش دریا، آشوب دریا
سخت گیر تنگ گیر مردی که بر زن و فرزند سخت گیرد یولاف، سبوس
خویها، خصلتها
مردمان رذل و فرومایه
سرکه فروش سراد در میان، سوراخکن، دندان کاو، جمع خل، سرکه ها، جمع خلل، تباهی ها، جمع خله، خوی ها غوره خرما سرکه فروش. در میان، در ضمن، چوب باریکی که میان چیزی گذارند تباهی و فساد
دوست خالص
خوردنی، دوده ای که برای ساختن مرکب سیاه از دود چراغ گیرند
پندار، ظن، گمان
ترنج
جبل ها، کوهها، جمع واژۀ جبل
ابل ها، شترها، جمع واژۀ ابل
ریسمان تابیده شده از لیف خرما
میانۀ چیزی، بین
خوی ها، خصلت ها
خوی ها، خصلت ها
طبل زن، طبل نواز، دهل زن، تبیره زن