جدول جو
جدول جو

معنی خباب - جستجوی لغت در جدول جو

خباب
(خُبْ با)
بن الارت بن جندله بن سعد بن خزیمه بن کعب بن سعد بن زید بن مناه بن تمیم التمیمی بعضی او را خزاعی آورده اند. مکنی به ابو عبدالله. او از اسیران دورۀ جاهلی است که در مکه فروخته شد و مولای ام انمار خزاعی است ولی نظر بعضی خلاف آنست. خباب از هم پیمان های بنی زهره و از ’سابقین اولین’ بود. ابن سعد میگوید او در مکه فروخته شد و سپس با بنی زهره هم پیمان گشت و از نخستین مسلمانان و از ’مستضعفین’ است. باوردی میگوید خباب بسال ششم (بعثت) اسلام آورد و اول کس است که اسلام خود را آشکار کرد و در این راه رنج فراوان کشید. طبری میگوید انتساب او به بنی زهره از آن است که آل سباع از هم پیمان های عمرو بن عبد عوف بن عبدالحارث بن زهره اند و سباع بن ام انمار خزاعی از آل سباع است. او حاضر همه جنگها بود و پیغمبر بین او و جبیر بن عتبک برادری انداخت. او راوی پیمبر است و از او ابوامامه و پسرش عبدالله بن خباب و ابومعمر و قیس بن ابی حارم و مسروق و دیگران روایت میکنند. طبرانی از طریق زید بن وهب روایت کرد چون علی از صفین برمیگشت بر قبر خباب گذشت و گفت: ’رحم الله خبابا اسلم راغباً و هاجر طالعاً و عاش مجاهداً وابتلی فی جسمه اموالاً و لن یضیعالله اجره’ خباب شاهد واقع بدر و بعد آن بود و بکوفه فرود آمد و در سال 37 هجری قمری بدانجا درگذشت. ابن حبان اضافه میکند که چون علی بوقت باز گشت صفین بر قبراو گذشت بر قبر او نماز گزارد و درباره سال مرگ اوگفته اند که در 19 هجری قمری بدرود حیات گفته است ولی قول اول صحیح است باری او در جاهلی شمشیرگر بود و این مطلب در ’صحیحین’ آمده و در آنجا تصریح شده است که خباب در آخر عمر به مرض صعب دچار آمد و از خدا مرگ خواست. مسلم از طریق قیس بن ابی حازم روایت میکند که ما بر خباب وارد شدیم و او خود را داغ میکرد و گفت اگر نهی رسول خدا از خودکشی نبود من هر آینه مرگ خود را بدست خود فراهم می آوردم. او اول کسی است که در ظهر کوفه مدفون شد. طبری با سندی که در دست دارد و از علقمه بن قیس نخعی است و او از ابن خباب روایت میکند عمر او را 63 سال می آورد. (از اصابه قسم 1 ص 101)
لغت نامه دهخدا
خباب
(تَضْ)
جوشیدن دریا. آشوب شدن دریا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
خباب
(خِ)
جوش دریا. آشوب دریا. (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (از تاج العروس) (از المنجد) (از متن اللغه) ، ج، خب ّ. رجوع به ’خب’ شود
لغت نامه دهخدا
خباب
جوش دریا، آشوب دریا
تصویری از خباب
تصویر خباب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شباب
تصویر شباب
(دخترانه و پسرانه)
جوانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رباب
تصویر رباب
(دخترانه)
نام سازی است
فرهنگ نامهای ایرانی
(عِ گَ)
پویانیدن. (تاج المصادر بیهقی) : اخب ّ فرسه، پویانید اسب خود را و منه قولهم: جأوا مخبین
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ خب ّ، در مقابل اصولی و مجتهد. در اصطلاح فقهای شیعه کسی است که فقط بظاهر احادیث تمسک کند و به ادلۀ عقلیه نکند، در زمان و زبان ابن الندیم یعنی عالم بتاریخ و تراجم. مورخ. ج، اخباریون، اخباریین
لغت نامه دهخدا
(اَ)
موضعی است قرب مکه.
لغت نامه دهخدا
تصویری از خباز
تصویر خباز
نان پز، نانوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خباط
تصویر خباط
مرضی است جنون گونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خباش
تصویر خباش
گرد آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خباس
تصویر خباس
پروه (غنیمت)، شیر بیشه، بنده، ستمکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصاب
تصویر خصاب
شکوفه، خرما بن پر بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبار
تصویر خبار
جمع خبار، زمین های نرم، سوراخ های کلاکموش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خباث
تصویر خباث
هر نوتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطاب
تصویر خطاب
در خطبه تصرف داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضاب
تصویر خضاب
حنا و گلگونه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبائب
تصویر خبائب
پاره پاره، تکه تکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشاب
تصویر خشاب
چوب فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبال
تصویر خبال
فساد، تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
دوستی، عشق، محبوب بر آمدگی هائی که هنگام باران آمدن در سطح آب پیدا میشود بر آمدگی هائی که هنگام باران آمدن در سطح آب پیدا میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبخب
تصویر خبخب
آواز بوسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خداب
تصویر خداب
کذاب، دروغگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبیب
تصویر خبیب
شکاف زمین شکاف دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراب
تصویر خراب
ویران شدن، ویرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جباب
تصویر جباب
غلبه کردن باطل، رایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباب
تصویر سباب
بسیار دشنام دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زباب
تصویر زباب
مویز فروش موش سرخ موش کور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباب
تصویر رباب
نام سازی است تاردار که نام دیگرش طنبور میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذباب
تصویر ذباب
مگس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباب
تصویر اباب
سیل عظیم، موج دریا
فرهنگ لغت هوشیار
فریبنده مرد گل و لای بهم آمیخته، زمین باتلاقی که پای آدمی و چارپا در آن بماند لجن زار. مرد فریبنده مکار، دروغگو، بسیار فریبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراب
تصویر خراب
ویران، نابسامان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خطاب
تصویر خطاب
سخن
فرهنگ واژه فارسی سره