جدول جو
جدول جو

معنی خبئی - جستجوی لغت در جدول جو

خبئی
همظوای امیر پنهانی
تصویری از خبئی
تصویر خبئی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خبی
تصویر خبی
پنهان، نهفته
فرهنگ فارسی عمید
عمل خاینده، در شکر خائی و ژاژخائی و مانند آن، رجوع به خائیدن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ)
منسوب به خبش که نام بطنی از بزرگان بطن خبش عربستان است
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ)
ابن شهر. نام او عبدالله است وی یکی از بزرگان بطن خبش بعربستان بوده است
ابن نعیم. نام وی خالد است وی یکی از مردان بطن خبش بوده است
لغت نامه دهخدا
(خُ)
منسوب است به خبز که عمل نانوایی را میرساند. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ)
مقابل انشائی.
- جملۀ خبری، جملۀ خبری جمله ای است که قابل صدق و کذب است در مقابل جملۀ انشائی که چنین قابلیتی ندارد. جملاتی چون: زید رفت، عمرو آمد، حسن ایستاده است، تقی نشسته است، درخت سبز است همه جملۀ خبری اند.
- واگن خبری، واگنی که از تعطیل واگنها در آخر شب خبر دهد. (یادداشت بخط مؤلف)
منسوب است به خبر که قریه ای است از قراء فارس در نواحی شیراز. (از انساب سمعانی)
راوی. مورخ. تاریخ نویس. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ / بِ)
خفگی. حالت خفه شدن. حالت گلو بهم فشرده شدن. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به خفگی شود
لغت نامه دهخدا
(خِ بِقْ قا)
نوعی از دویدن است، اسب تیزرو. این کلمه گاهی بصورت صفت برای شتر استعمال میشود ناقه خبقی و آن بمعنای شتر مادۀ گشاده گام است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ ءَ)
ابن کناز. وی والی ابله بود بزمان عمر. عمر درحق او گفت: ’لاجاحه لنا فیه هو یخبا و ابوه یکنز’
لغت نامه دهخدا
(خَ بی ی)
ابوریحان بیرونی آرد: خبی آن بود که پنهان کرده آید اندر مشت. (از التفهیم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خبی
تصویر خبی
پنهان کرده، پنهانی
فرهنگ لغت هوشیار
مربوط به خبر، اخباری، اخباری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بگیر، مادر بزرگ جده
فرهنگ گویش مازندرانی