جدول جو
جدول جو

معنی خاگ - جستجوی لغت در جدول جو

خاگ
تخم مرغ، جسمی مغذی تقریباً بیضوی با پوستی نسبتاً محکم که در شکم مرغ خانگی تولید می شود، آسینه، مرغانه، آستینه
تصویری از خاگ
تصویر خاگ
فرهنگ فارسی عمید
خاگ
بیضۀ مرغ، (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) (ناظم الاطباء) (اشتنگاس)، تخم پرنده، (فرهنگ نظام)، مرغانه، چوزی، خاگ کبک یک قسم انگوراست که بسیار نفیس می باشد و در شیراز بوده و به تخم کبک مشهور و شبیه به آن است، (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
خاگ
تخم مرغ
تصویری از خاگ
تصویر خاگ
فرهنگ لغت هوشیار
خاگ
تخم مرغ
تصویری از خاگ
تصویر خاگ
فرهنگ فارسی معین
خاگ
تخم، مرغانه، خاگینه، بیضه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساگ
تصویر ساگ
ساج، درختی شبیه درخت چنار با برگ های پهن و نوک تیز و گل های کوچک و میوه ای شبیه پسته که چوب آن زیبا بسیار سخت محکم و بادوام است و برای ساختن بعضی از اشیای چوبی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خام
تصویر خام
ناپخته، نارس، کال، کنایه از نا آزموده، بی تجربه، برای مثال تا به دکّان و خانه درگروی / هرگز، ای خام، آدمی نشوی (سعدی - ۱۲۰)
ویژگی چیزی که دست کاری نشده و در حالت طبیعی آن تغییری نداده باشند مثلاً نفت خام، دباغی نشده (چرم)، جوشانده نشده، دوال، کمند
خام شدن: کنایه از غافل شدن، فریب خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاو
تصویر خاو
خواب، پرز، کرک مثلاً خاو مخمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راگ
تصویر راگ
نغمه، سرود، عیش و طرب، راگ ورنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاج
تصویر خاج
چلیپا، صلیب، در علم زیست شناسی گشنیز، در ورق بازی گشنیز
نرمۀ گوش
فرهنگ فارسی عمید
خوراکی که از به هم زدن زرده و سفیدۀ تخم مرغ و سرخ کردن آن در روغن تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
نان خورش معروفی است. (غیاث اللغات). نان خورشی است که از تخم ماکیان می سازند. (ناظم الاطباء). خوراکی است ساخته از تخم مرغ که زرده و سفیده را بهم زده در روغن سرخ کنند و گاهی شکر یا قند هم ریزند. (فرهنگ نظام). خایه ریز که از بیضۀ مرغ راست کنند. (آنندراج) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 379). تخم ریز. عجّه. خبیص البیض:
ور بگویم صفت قیمه و خاگینۀ گرم
برود از دل هر مستمعی صبر و قرار.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
تصویری از خاچ
تصویر خاچ
ارمنی خاج
فرهنگ لغت هوشیار
تیغ درخت، سیخهای نوک تیز که در شاخه های درختان و گیاهها میروید و هر چیز شبیه بان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاد
تصویر خاد
زغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنگ
تصویر خنگ
تباهی، فساد، بد ذاتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خات
تصویر خات
زعن غلیواج موش گیر حداه
فرهنگ لغت هوشیار
بی بهرگی این واژه پارسی نیز هست برابر با باز پس افکنده باز پس افکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خایگ
تصویر خایگ
ملخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خای
تصویر خای
در زیر دندان نرم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خان
تصویر خان
رئیس، امیر، بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خام
تصویر خام
نا پخته، نارس، نا آزموده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاز
تصویر خاز
چرک بدن و جامه را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
ویژ، برجسته، برگزیده، یگانه تک یکتا مخصوص ویژه اختصاصی مقابل عام، ممتاز اعلی، برگزیده قوم. یا خاص و عام. همه افراد افراد برگزیده و افراد عادی، امری که نسبت بامر دیگر محدودتر و کم وسعت تر باشد مانند انسان نسبت به حیوان که انسان خاص است و حیوان عام، مال متعلق بشاه مقابل خرجی. یا خاص و خرجی. مخصوص و ممتاز و متعارفی و معمول، اموال واملاک شاه و بیت المال رعایا، خالصه، قسمی پارچه تافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاف
تصویر خاف
ترسو، نام روستایی در خراسان خواف هم آوای خوان نوش ته می شود
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه طبقه ظاهری زمین را تشکیل داده گیاهها و درختان را میرویاند، بمعنی زمین و کشور هم میگویند آنچه که بخشی از سطح کره زمین را پوشانده موجب رویاندن نباتات شود تراب، زمین، مملکت کشور، قبر گور، فروتن متواضع سلیم النفس، چیز بی قدر و قیمت بکار نیامدنی
فرهنگ لغت هوشیار
نقطه سیاه بر روی پوست بدن، دلجوی، دلربای، دل آرای، نیک اختر برادر مادر، دائی برادر مادر، دائی
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است زیبا از تیره شاه پسند دارای برگهایی پهن کامل متقابل که در سطح تحتانی رگبرگهایش کاملا برجسته و نمایانند. گلهایش منظم و دارای آرایش گرزن و خوراکی است. چوب این درخت بسیار مرغوب و مقاوم است و در ساختمان کشتیها بکار میرود دلب هندی
فرهنگ لغت هوشیار
ملحی است معدنی و بلوری شکل و ترکیب آن عبارت است از سولفات مضاعف آلومینیوم با یکی از فلزات قلیایی است. این فلزات همه متحدالشکل و به صورت سیستمهای منظم با 24 ملکول آب متلور میشوند. مزه آنها شیرین و قابض است و معمولا در آب حل میگردند جمع زاجات. یا زاج آهن زاج سبز. یا زاج ابیض زاج سفید. یا زاج احمر قسمتی از زاج سفید مایل به سرخی است وجوف آن سیاه و با تجاویف و ثقبه ها و غلیظ تر از دیگر اقسام و در جمیع افعال مانند آنهاست. یا زاج اخضر زاج سبز. یا زاج اسود زاج کفشگران. یا زاج اساکفه زاج کفشگران. یا زاج اصفر زاج زرد. یا زاج بلور زاج سفید شب یمانی. یا زاج پتاسیم (پطاسیم) زاج معمولی. یا زاج زرد بهترین قسم زاج است و افضل آن برنگ طلایی و درخشنده است و سوخته آن لطیفتراست زاج اصفر. یا زاج سبز سولفات دوفر زاج آهن. یا زاج سفید زاج معمولی سولفات مضاعف پتاس و آلمین. یا زاج سیاه زاج کفشگران. یا زاج کبود کات کبود سولفات مس. یا زاج کفشگران قسمی از زاج سفید است که چون آب بدان رسد سیاه گردد طبیعت آن مانند اقسام دیگر و قابضتر از آنهاست زاج اساکفه مالیطرنا ملیطرنا. یا زاج معمولی مرکب از یک ملوکول سولفات آلومینیوم و یک ملکول سولفات پتاسیم و 24 ملکول آب و آن جسمی است سفید رنگ در آب سرد کم محلول ولی در آب گرم محلول است دارای طعمی قابض است و در 100 درجه حرارت آب خود را از دست میدهد و در حرارت بیشتر به شکلی مخصوص شبیه به قارچ در می آید
فرهنگ لغت هوشیار
خوراکی است ساخته از تخم مرغ که زرده و سفیده را بهم زده و در روغن سرخ کنند و گاهی هم شکر میریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاط
تصویر خاط
جادوگر افسونگر
فرهنگ لغت هوشیار
((نِ))
خوراک ساده ای که از مخلوط کردن زرده و سفیده تخم مرغ و سرخ کردن آن در روغن درست می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاک
تصویر خاک
تربت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خاص
تصویر خاص
ویژه
فرهنگ واژه فارسی سره
بیضه، تخم، مرغانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد