جدول جو
جدول جو

معنی خاکه - جستجوی لغت در جدول جو

خاکه
خاک مانند و نرم ساییده شده خاکه زغال خاکه قند
تصویری از خاکه
تصویر خاکه
فرهنگ لغت هوشیار
خاکه
((کِ))
خرده های بسیار ریز هر چیز، خاک مانند و نرم، ساییده شده، خاکه زغال، خاکه قند
تصویری از خاکه
تصویر خاکه
فرهنگ فارسی معین
خاکه
ذره های نرم و خاک مانند که از نرم شدن و ساییده شدن چیزی به دست می آید مثلاً خاکه قند، خاکه زغال
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاره
تصویر خاره
(دخترانه)
خارا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خاله
تصویر خاله
مرخا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واکه
تصویر واکه
حرف آوا دار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خامه
تصویر خامه
قلم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حاکه
تصویر حاکه
جمع حائک، بافندگان دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاله
تصویر خاله
خواهر مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاکی
تصویر خاکی
منسوب بخاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاصه
تصویر خاصه
خصوصاً یقینا، البته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاشه
تصویر خاشه
ریزه چوب و علف ریزه دم مقراض و امثال آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خازه
تصویر خازه
خمیرکرده، سرشته، گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاره
تصویر خاره
سنگ سخت، سنگ خارا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه
تصویر خانه
سرا، آنجائی که در آن آدمی سکنی میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامه
تصویر خامه
ابریشم خام، ابریشم نتابیده، چربی روی شیر، نی یا قلم برای نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاده
تصویر خاده
چوب راست و بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاچه
تصویر خاچه
چوب دو شاخی که بر زیر شاخی از درخت و مانند آن زنند تا فرو نیفتد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خایه
تصویر خایه
تخم، بیضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکه
تصویر خشکه
نوعی آهن زود شکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاکه
تصویر شاکه
جمع شائک، خاردارها تیزها شاکه خارزار خارستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاکی
تصویر خاکی
آلوده به خاک، خاک آلود، تهیه شده از خاک، رنگی شبیه قهوه ای روشن مانند رنگ خاک، به رنگ خاک، کنایه از آدمی، مردم، مقابل آبی، مربوط به خشکی، کنایه از فروتن، افتاده، برای مثال بنی آدم سرشت از خاک دارند / اگر خاکی نباشد آدمی نیست (سعدی - ۱۰۶)، کنایه از خوار، ذلیل، کنایه از فروتن بودن، افتاده بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خایه
تصویر خایه
تخم انسان یا حیوان نر، بیضه، تخم پرندگان، برای مثال چنین گفت مر جغد را باز نر / چو بر خایه بنشست و گسترد پر (فردوسی - ۱/۱۹۳) هرچه به شکل تخم مرغ باشد، برای مثال ز زر خایۀ ریخته صدهزار / ابا هریکی گوهری شاهوار (فردوسی - ۵/۵۲۱)
خایۀ زر: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زرین، برای مثال در آن گوهرین گنج بن ناپدید / بدی خایۀ زر خدای آفرید (نظامی۵ - ۸۱۴)
خایۀ زرین: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زر، برای مثال آن خایه های زرین از سقف نیم خایه / سیماب شد چو برزد سیماب آتشین سر (خاقانی - ۱۸۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خازه
تصویر خازه
سرشته، خمیرکرده، گلی که به دیوار می مالند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاصه
تصویر خاصه
مقابل عامه، ویژه، قوهّ و اثری که در چیزی وجود دارد، چیزی که مخصوص چیز دیگر باشد، مخصوص به کسی یا چیزی، متعلق به کسی، جمع خواصّ، خویش و مقرب کسی، به ویژه پادشاه، مقابل عامه، شیعه، شیعی، علی الخصوص، به ویژه، خصوصاً، برای مثال از ادب نبود به پیش شه مقال / خاصه خود لاف دروغین و محال (مولوی - ۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاره
تصویر خاره
خارا، برای مثال ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت / حوالۀ سر دشمن به سنگ خاره کنم (حافظ - ۷۰۰) ، به دندان مزد از او خواهم قمیصی / اگر اطلس بود یا خاره یا خز (سوزنی) پتکی که آهنگران با آن آهن بر روی سندان می کوبند، برای مثال به زیر ضربت شمشیر و گرزشان گفتی / که آبگینه و موم است خاره و سندان (عبدالواسع جبلی - ۳۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشکه
تصویر خشکه
ویژگی دستمزدی که به جای جیرۀ جنسی به کسی پرداخت می شود مثلاً جیرۀ خشکه، نقدی،
هر نوع نانی که هنگام پختن آن را مانند بیسکویت خشک می کنند،
خشک مثلاً سرفه خشکه،
نوعی فولاد سخت و بی آب که در قالب سازی به کار می رود،
خشک کرده شده مثلاً آلبالو خشکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاشه
تصویر خاشه
خاشاک، ریزۀ چوب، علف، کاه و مانند آن، خار، خس، علف خشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانه
تصویر خانه
بنایی که انسان، به ویژه خانواده در آن زندگی می کند، منزل، جایی که جانوران در آن زندگی می کنند، لانه، کنام،
هر یک از چندضلعی های موجود در یک صفحه مثلاً خانۀ شطرنج، پیراهن چهارخانه،
اتاق، مکان انجام دادن کاری مانند آهنگری، تیمار کردن، چاپ کردن و عبادت کردن در کلمات «آهنگرخانه»، «تیمارخانه»، «چاپخانه» و «عبادتخانه»،
در علم نجوم هر یک از بخش های ناهموار منطقه البروج، اتاق
خانۀ باد: در علم نجوم کنایه از برج میزان، برای مثال سنبلۀ چرخ را خرمن شادی بسوخت / آتش خورشید کرد خانۀ باد اختیار (خاقانی - ۱۸۳)
خانه خانه: خانه به خانه، دارای خانه های متعدد، دارای شکل های چهارگوش مانند صفحۀ شطرنج
خانۀ خدا: کنایه از کعبه، مسجد
خانۀ کمان: سوراخ موجود در میانۀ کمان، در کنار محل دست گرفتن، که تیر را از آن می گذرانند، کمان خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاده
تصویر خاده
چوب راست و بلندی که برای دار زدن محکومان از آن استفاده می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاکه
تصویر عاکه
شتر مرغ، بارانگریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاکه
تصویر فاکه
شوخ لوده، میوه دار، فراخزی خداوند میوه میوه فروش، مردم خوش طبع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاصه
تصویر خاصه
((صِّ))
خاص، ویژه، خویش و مقرب کسی، برگزیده قوم، جمع خواص، مخصوصاً، به ویژه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاشه
تصویر خاشه
((ش ِ))
ریزه چوب و علف و کاه، خاشه، خاشاک، خاشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خازه
تصویر خازه
((زِ))
سرشته، خمیر کرده، گلی که مخصوص مالیدن به دیوار بود
فرهنگ فارسی معین