- خاور (دخترانه)
- مشرق
معنی خاور - جستجوی لغت در جدول جو
- خاور
- مشرق، شرق
- خاور
- جای برآمدن آفتاب، مشرق،
برای مثال خداوندی که نام اوست چون خورشید گسترده / ز مشرق ها به مغرب ها، ز خاورها به خاورها مغرب،(منوچهری - ۳) برای مثال مهر دیدم بامدادن چون بتافت / از خراسان سوی خاور میشتافت (رودکی - ۵۳۲)
بوتۀ خار،برای مثال یکی تاجور خود به لشکر نماند / بر آن بوم و بر خاک و خاور نماند (فردوسی - ۷/۱۳۳)
خاور دور: در علم جغرافیا کشورهای شرقی آسیا
خاورمیانه: در علم جغرافیا کشورهای جنوب غربی آسیا
خاور نزدیک: در علم جغرافیا کشورهای شمال شرقی قارۀ افریقا تا شبه جزیرۀ عربستان
- خاور ((وَ))
- مغرب، مشرق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
شاهپور، پسر شاه، شاهزاده، شاه پور، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری گرانمایه و بار سالار فریدون پادشاه پیشدادی، نام چندتن از پادشاهان و پهلوانان ایرانی در شاهنامه
اعتماد، ایمان، یقین، عقیده
خدمت کار
قاضی
تصدیق سخن، قبول داشتن
(دخترانه و پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مرز میان دو کشتزار (نگارش کردی: باوهر)، مجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است، حالت یا عادتی که باعث اعتقاد یایقین انسان می شود
معاون، آسیستان
مرغ بید گیاه
آنچه در دل گذرد، فکر، اندیشه، ادارک، خیال
فرومایه از مردم
زیانکار
تیز هوش زیرک
کیک کک، مگس جمع خدر
فریب دهنده
پنهان، بدهکار گریزان
سست، سرگشته، پرده نشین پرده نشین، سست کسل، متحیر سرگشته
سنگین جان، شیر ستبر
غدر کننده و فریبنده
مردآگاه، عالم با خبر
ناتوان
دلگذر آن چه به دل گذرد، یاد کرد بیاد آمدن بدل گذشتن بخاطر آمدن
سبز، سبز شونده
راننده و برنده خر خربنده خرکچی
جمع خصر، کمرها میان ها، گودی پاها، خانه های تازیان
زیان زده، زیان کردن، زیانکاری، زیان ضرر
ذلیل، زبون، بدبخت
جمع خمر میها باده ها
آلات و لوازم خانه از ظرف و کاسه و کوزه و خم و غیره
جمع خیر، نکویی ها پذیرفتنی ها