جدول جو
جدول جو

معنی خانیسار - جستجوی لغت در جدول جو

خانیسار
نام کوهی است بولایت گلپایگان که سرچشمۀ آب ’قمرود’ بدانجاست، حمداﷲ مستوفی آرد: ’آب قمرود از کوه خانیسار و لالستان بولایت جربادقان برمیخیزد و بر جربادقان و قم میریزد و هرزه اش بمفازه منتهی میشود طولش سی فرسنگ باشد’، (از نزهت القلوب چ لیدن مقالۀ3 ص 220)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نانیسا
تصویر نانیسا
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی مراغه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وانیار
تصویر وانیار
(دخترانه)
با سواد، فارغ التحصیل (نگارش کردی: وانیار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زانیار
تصویر زانیار
(پسرانه)
دانا، دانشمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانیار
تصویر جانیار
(پسرانه)
یاری دهنده جان، نام مورخی از مردم بخارا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خاکسار
تصویر خاکسار
فروتن، خوار، ذلیل، خاک زاد، خاک آلوده، حقیر، ناچیز، برای مثال گناه آید از بندۀ خاکسار / به امیّد عفو خداوندگار (سعدی۱ - ۱۹۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشنسار
تصویر خشنسار
نوعی مرغابی بزرگ و تیره رنگ با سر سفید، برای مثال پیاده همی شد ز بهر شکار / خشنسار بود اندر آن رودبار (فردوسی - ۱/۱۹۱)، از آن کردار کاو مردم رباید / عقاب تیز برباید خشنسار (دقیقی - ۹۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انیسان
تصویر انیسان
سخن دروغ، گفتار بیهوده، خلاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انکسار
تصویر انکسار
شکسته شدن، شکستگی، کنایه از فروتنی
انکسار نور: در علم فیزیک تغییر جهت پرتو نور هنگام عبور یک مادۀ شفاف به مادۀ شفاف دیگر با غلظت متفاوت
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه، در 5500 گزی جنوب شرقی عجب شیر و چهار هزارگزی مغرب جادۀ شوسۀ مراغه به دهخوارقان، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 409 تن سکنه دارد، آبش از رود خانه قلعه چای و نیز از چاه تأمین می شود، محصولش غلات، کشمش و بادام و شغل مردمش زراعت است، راه مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
قصبه ای است میان ’بغداد’ و ’اربل’ که بتوسط هاشم بن عتبه بن ابی وقاص گشوده شد و در قلمرو عالم اسلامی درآمد، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2020)
لغت نامه دهخدا
نفس کل را گویند که بعد از عقل کل است، (برهان)، نام نفس ناطقۀ فلک الافلاک است، (انجمن آرا) (آنندراج) مانستار، روح کل و نفس کل که پس از عقل کل باشد، (ناظم الاطباء)، از برساخته های فرقۀآذر کیوان است، و رجوع به فرهنگ دساتیر ص 265 شود
لغت نامه دهخدا
نام یکی از کشنده ها و قاتلان داراب بن داراب است که او را فریب داد و قصد حیات او کرد، (برهان) (آنندراج)، مصحف ’جانوسار’ = جانوسیار، (حاشیۀ برهان چ معین)، نام دو دستور دارا و کشندگان وی در شاهنامه جانوسیار و ماهیار آمده است، رجوع به جانوسیار و ماهیار در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
ضبط دیگر ’خوانسار’ است و این ضبط را یاقوت در معجم و خواندمیر در حبیب السیر ج 3 ص 516 چ کتاب خانه خیام آورده: ’خانسار از اعمال جربادقان (گلپایگان)’ و یاقوت آورد: احمد بن حسن بن احمد بن علی بن حصیب مکنی به ابوسعد خانساری منسوب به این ناحیه (خانسار) است، او از ابی طاهر محمد بن احمد بن عبدالرحیم و جز او حدیث شنید، (از معجم البلدان یاقوت حموی)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
توانگر و مالدار، صاحب جمعیت بسیار. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بکنایت یعنی بسیار بخشنده، مثل کان یمین
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
مخفف خوان سالار که سفره چی و بکاول و طباخ باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) :
خوان سار اجل نمی کند راست
بر خوانچۀ تیغ کاسۀ سر.
اثیرالدین اخسیکتی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه، واقع در 26500 گزی شمال خاوری ارومیه این ده در جلگه و کنار دریاچه قرار دارد و آب و هوایش معتدل و مالاریایی و سکنه اش 700 تن است، مذهب اهالی شیعه و زبان آنهاترکی است و آب آنجا از نازلوچای و چشمه، و محصول آنجا غلات و توتون و چغندر و حبوبات و کشمش، و شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی جوراب میبافند، به این ده راه شوسه کشیده اند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
اسم جرم فلک نهم در دساتیر آمده، (آنندراج) (انجمن آرا)، جسم آسمان نهم، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تافیار، درباس را گویند، گیاهی است که برگش به رازیانه ماند، در ضماد بکار برند چون مسهل بسیار قوی است تناولش خطرناک است، (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 276)، این کلمه مصحف تافسیا و ثافسیا است، رجوع به همین کلمات شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کان یسار
تصویر کان یسار
توانگر توانگر مالدار
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که همه موهای سرش سفید شده باشد سر سفید، شوره که از آن باروت سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشنسار
تصویر خشنسار
نوعی مرغابی بزرگ که سری سفید دارد و تنش تیره گونست و بسیاهی زند
فرهنگ لغت هوشیار
تخم انواع مختلف ماهی اسیپنسر یا سگ ماهی است که بصورت ماده غذائی در آمده است
فرهنگ لغت هوشیار
مجموع افرای که در یک خانه زیست کنند واحدی که شامل پدر و مادر و فرزندان آنان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاکسار
تصویر خاکسار
خاک مانند، خاک آلود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکسار
تصویر انکسار
شکسته شدن، شکست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحسار
تصویر انحسار
برهنه شدن لخت شدن باز گشتن پر نو بر آوردن: پرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایسار
تصویر بایسار
متمول، ثروتمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کان یسار
تصویر کان یسار
((یَ))
توانگر، مالدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انکسار
تصویر انکسار
((اِ کِ))
شکسته شدن، شکستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انیسان
تصویر انیسان
((اَ نِ))
افسانه، گفتار و سخن بیهوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنگسار
تصویر خنگسار
کسی که همه موی های سرش سفیده شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاویار
تصویر خاویار
تخم نوعی سگ ماهی که بسیار مقوی و گرانبهاست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انکسار
تصویر انکسار
پراشیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
سارخاکی، سار خاکستری، سار صورتی
فرهنگ گویش مازندرانی