- خانگی
- متعلق و منسوب بخانه
معنی خانگی - جستجوی لغت در جدول جو
- خانگی
- مربوط به خانه مثلاً لوازم خانگی،
ویژگی حیوانی که در خانه تربیت شده است مثلاً کبوتر خانگی، مرغ خانگی،
تهیه شده در خانه مثلاً نان خانگی، شراب خانگیام بس، می مغانه بیار / حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع (حافظ - ۵۹۰)
- خانگی ((نِ یا نَ))
- منسوب و مربوط به خانه، آن چه در خانه تهیه کنند، حیوانی که در خانه نگهداری شود
- خانگی
- Homeliness, Homely, Homey
- خانگی
- домашность , домашний , уютный
- خانگی
- Heimeligkeit, heimisch, gemütlich
- خانگی
- домашність , домашній , затишний
- خانگی
- domowość, domowy, przytulny
- خانگی
- 乡土气息 , 家庭的 , 舒适的
- خانگی
- homilidade, caseiro, acolhedor
- خانگی
- familiarità, casalingo, accogliente
- خانگی
- homilidad, hogareño, acogedor
- خانگی
- caractère domestique, domestique, confortable
- خانگی
- huiselijkheid, huiselijk, gezellig
- خانگی
- ความเป็นบ้าน , บ้าน , สบาย
- خانگی
- keharmonisan rumah, rumah tangga, nyaman
- خانگی
- منزليّةٌ , منزليّ
- خانگی
- घरेलूपन , घरेलू
- خانگی
- ביתיות , ביתי , נעים
- خانگی
- 家庭的雰囲気 , 家庭的 , 居心地の良い
- خانگی
- 가정적인 , 아늑한
- خانگی
- evsellik, evcil, ev gibi
- خانگی
- utulivu wa nyumbani, wa nyumbani, starehe
- خانگی
- গৃহজাতীয়তা , গৃহস্থ , আরামদায়ক
- خانگی
- خانگی , گھریلو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اذان گو
ندیم پادشاه مقرب سلطان، خزینه دار، کنیزک زیبا، جمع خاصبگیان، هر چیز نفیس
پولی که چند تن - که با هم به گردش روند - از جهت سهم هزینه خود پردازند. دانگی
ندیم، ملازم، محرم، مخصوص پادشاه، مقرب خداوند
ندیم، مقرب، خزینه دار، کنیزک زیبا، هرچیز نفیس
نا فهمی، کند ذهنی
حوض آب، برکه، گودالی که آب چشمه در آن جمع شود، برای مثال ز شرم آب آن رخشنده خانی / به ظلمت رفته آب زندگانی (نظامی۲ - ۱۴۶) ، آبانبار، برای مثال نمرد آنکه ماند پس از وی به جای / پل و خانی و خان و مهمان سرای (سعدی۱ - ۴۵)
چشمه، حوض
زری که در ماوراء النهر رایج بوده، زر خالص