جدول جو
جدول جو

معنی خانات - جستجوی لغت در جدول جو

خانات
نام قسمتی از جنوب طهران، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خانات
جمع واژۀ خان و خانه و بمعنی کاروانسراها میباشد: بعضی صحابه گفتند، یا رسول اﷲ این خانات و مساکن که در راه شام است ... (فتوح ص 4)، ضحاک گفت: خاناتی که مسافران در او فرودآیند، (فتوح ص 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تِ شَکْ کی)
نام طایفه ای است که بر شکی (در قفقازیه) حکومت کرده اند و اسامی پادشاهان این طایفه و تاریخ جلوسشان بدین قرار است:
اسامی سال هجری
محمد حسن 1212
مصطفی 1219
جعفر قلی 1221
اسماعیل خان 1231
در سال 1233 هجری قمری این ناحیه مسخر روسها شد. (از معجم الانساب تألیف زامباور چ مطبعۀ دانشکدۀ فؤاد اول ص 282)
لغت نامه دهخدا
(تِ قَ)
نام طایفه ای است که بر قراباغ بین سالهای 1177 هجری قمری و 1235 هجری قمری حکومت کرده اند. اسامی آنها و تاریخ جلوسشان بدین قرار است:
اسامی سال هجری
ابراهیم خلیل 1177
فتره 1211
ابراهیم خلیل (مرتبۀ 2) 1211
مهدی قلی خان 1221
در سال 1235 هجری قمری قراباغ بتوسط روسها تسخیر شد. (از معجم الانساب و الاسرات الحاکمه تألیف زامباور چ مطبعۀ دانشکدۀ فؤاد اول ص 282)
لغت نامه دهخدا
(تِ گَ جَ)
نام طایفه ای است که بر گنجه از 1160 هجری قمری تا 1200 هجری قمری حکومت کرده اند و اسامی پادشاهان این طایفه و ابتدای سلطنت هر یک بدین قرار است:
اسامی سال هجری
شاه وردی 1160
محمدحسن 1174
از 1195 هجری قمری تا 1197 هجری قمری گنجه بدست ابراهیم خلیل امیر قراباغ افتاد.
حاچی بگ 1198
الجواد 1200
در سال 1220 هجری قمری گنجه مسخر روسها شد. (از معجم الانساب و الاسرات تألیف زامباور چ مطبعۀ دانشکدۀ فؤاد اول ص 281)
لغت نامه دهخدا
(تِ وَ ئَنْ / ئُنْ نَ)

اسم تاریخ جلوس به هجری قمری
1- جغتای 624
2- قراهولاگو 639
3- یسومنگو 645
قراهولاگو (برای دفعۀ ثانی) 650
4- ارگنه خاتون 650
5- الگو 659
(بسال 664 درگذشت)
6- مبارک شاه 664
7- براق خان ذوالحجه 664
8- نیکپای 670
9- توقاتیمور 670
10- دوواخان 690
11- قونجوق خان 706
12- تالیقو 708
13- کبک خان 709
14- اسن بغا 709
کبک خان برای دفعۀ ثانی 718
15- ایلچی کدای 726
16- دوواتیمور 726
17- ترماشیرین (اسلام آورد) 726
سنجر 730
18- جنگشی (یا جنگشای) 734
19- بوزون 736
20- اسن تیمور 739
21- علی خلیل الله 743
22- محمد 743
23- قاران تیمور 744
24- دانشمندچه 747
25- بویان قولی 749
26- شاه تیمور بن عبدالله بن قرغان 760
27- توقلق تیمور...
28- الیاس خواجه ابن توقلق تیمور 764
29- خضرخواجه ابن توقلق تیمور 791
30- شمع جهان بن خضرخواجه 801
31- محمدخان بن خضرخواجه 810
32- نقش جهان بن شمع جهان 818
33- اویس خان بن شیرعلی بن
خضرخواجه 821
34- شیرمحمد بن شاه جهان بن 824
خضرخواجه
اویس برای دفعۀ ثانی 828
35- اسن بوغابن اویس خان 838
36- یونس خان بن اویس خان 866
37- دوست محمد خان بن اسن بوغا 866
38-کبک سلفات بن دوس محمد 873-877
ابن یونس 892
39- محمودخان
40- احمدخان بن یونس 890-908
41- منصورخان بن احمد 907-920
42- سیدخان بن احمد 920-939
43- عبدالرشیدخان سید 939-950
44- شاه خان بن منصور 950-978
(ازمعجم الانساب والاسرات الحاکمه زامباور ج 2 صص 370- 371)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
درنگ. (غیاث اللغات). توقف و درنگی. تأنی. آهستگی. (فرهنگ فارسی معین) :
لیک مؤمن زاعتماد آن حیات
می کند غارت بمهل و با انات.
مولوی (مثنوی).
لغت نامه دهخدا
صاحب جمع غانات، در دورۀ صفوی به کسی می گفته اند که ناظر گوشت و سلاخی و امور مربوط به آن بوده است، نویسندۀ تذکرهالملوک آرد: فصل هفتم در بیان شغل صاحب جمع غانات، آنچه گوسفند از هر جا آورند باید در حضور معتمد ناظر کشته شود و گوشت و پیه خام و کله و پاچه و جگر و پوست او تحویل و ضبط شود، و هر گاه گوسفند در سر کار نباشد و گوشت از بازار بخرند هر ماه قیمت آن از قرار تسعیر صاحب نسق و محتسب الممالک و ریش سفیدان صنف که به مهر ناظران رسد ابتیاع شود که نقصان به مال دیوان نرسد و برّه و آنچه به جهت صرف خاصه و خادمان احتیاج باشد استاد قصابان قیمت نامچه به قید التزام نوشته تسلیم نماید که از آن قرار به خرج مجری گردد، (تذکره الملوک چ مینورسکی ص 50)، مشرف میوه خانه و قورخانه و غانات، به اشراف یک شخص مقرر بوده مبلغ بیست تومان مواجب داشته ... (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 63)، صاحب جمع غانات مبلغ هشت تومان و هفتهزار و چهار دینار مواجب و بر این موجب رسوم در وجه او مقرر بوده، (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 68)، صاحب جمع شربت خانه غانات مبلغ ده تومان مواجب و از ده نیم ابتیاع و صد یک انفاذ بتفصیل سر کار خاصه رسوم داشته، (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 70)، ورجوع به ترجمه انگلیسی چ مینورسکی صص 98-99 شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ عانه، رجوع به عانه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ شِ)
جمع واژۀ خشنه. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ حانوت و حانه
لغت نامه دهخدا
(خُ بُ / خَ بَ)
غدر، دروغ، اصلاح کاری در یک بار و فساد آن در بار دیگر. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : یقال انه لذوخبنات. در اقرب الموارد آمده است که ’خنبات’ نیز بدین معنی است یعنی انه لذو خنبات بجای انه لذو خبنات مستعمل است
لغت نامه دهخدا
(مِ عِ کَ دَ)
خان بودن: ’قدر مکنت امکان جادۀ اخلاص در عبودیت خانیت مسلوک دارد’. (از تاریخ غازان خان رشیدالدین فضل اﷲ چ کارل یان ص 54)
لغت نامه دهخدا
نام محلی است در سی و چهار هزارگزی جنوب غربی سبزوار واقع در ایالت کلان دایزنگی تابع کابل به افغانستان، این محل بین خط 68 درجه و 54 ثانیۀ طول شرقی و 34 درجه و 6 دقیقه و 29 ثانیۀ عرض شمالی قرار دارد، (از قاموس جغرافیایی افعانستان ج 2)
نام رودی است به افغانستان در صد و سی و پنجهزار و پانصدگزی جنوب سبزوار ولایت بهسود ایالت دایزنگی کابل، بین 68 درجه و 23 دقیقه و12 ثانیۀ طول شرقی و 34 درجه و 14 دقیقه و 52 ثانیۀ عرض شمالی، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است که بفاصله 24500 گز در جنوب غرب قریه تنگی در علاقۀ حکومت درجه اول سپین بولاک مربوط بولایت قندهارواقع است و بین خط 65 درجه 47 دقیقه 4 ثانیه طول البلد شرقی و خط 30درجه 40دقیقه 42ثانیه عرض البلد شمالی قرار دارد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
نام خطه ای است و آن عبارت است از قسمت جنوب شرقی مجارستان که از جنوب به رود خانه دانوب و از شمال به رودخانه موروس و از مشرق به کوهستان کارپات محدود است و حاصلخیزترین ناحیۀ مجارستان محسوب میشود، محصول عمده آن گندم، جو، انگور، پنبه، ارزن، کنف، کتان و تنباکو است، (از قاموس الاعلام ترکی)، نوار چسب، (لغات مصوبۀ فرهنگستان)،
- بی باندرل، کالایی که برچسب ندارد و غیرمجاز و قاچاق است،
، نوار دراز باریکی از پارچه که به بالای دکل یا چوب بیرق و غیره می بندند، (از لاروس)، بند تفنگ، بندی که کیسۀ سربازان به آن وصل است، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
پارچۀ عریض، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ وَ)
مملکت خوارزم است. (ناظم الاطباء). این ناحیه طبق عهدنامۀ گلستان در سال 1228 هجری قمری از ایران جدا گشت و به روسیه منضم گردید. رجوع به ’خوارزم’ و ’خانان شیبان’ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خانت
تصویر خانت
دغایی نادرستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانیت
تصویر خانیت
خان بودن خانی امیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انات
تصویر انات
((اَ))
توقف، آهستگی، بردباری، عمل، وقار
فرهنگ فارسی معین