جدول جو
جدول جو

معنی خالوزاده - جستجوی لغت در جدول جو

خالوزاده
(دَ / دِ)
پسرخالو. دائی زاده. پسردایی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خانواده
تصویر خانواده
کوچک ترین واحد اجتماعی که شامل پدر، مادر و فرزندان آن ها است، در علم زیست شناسی تیره، خاندان، دودمان، فامیل
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
پسردائی. پسر برادر مادر
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ دَ / دِ)
پسرخاله. دختر خاله. خاله زا (به اصطلاح اهل گیلان) : فرعون تو را میخواهد به بدل قبطی بکشدو آنمرد خاله زادۀ فرعون بود. (قصص الانبیاء ص 92).
- امثال:
خاله ام زائیده خاله زام هو کشیده
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
پسر خان. ولد خان. پسر آقا
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُو دَ / دِ)
پسر خسرو. پسر پادشاه. شاهزاده:
سرت زیر کلاه خسروی باد
بخسروزادگان پشتت قوی باد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُو دَ / دِ)
مولی مصطفی بن محمد متوفی بسال 987 هجری قمری یکی از مترجمان عثمانی است وی کتاب ’البرق الیمانی فی الفتح العثمانی’ رااز عربی به ترکی ترجمه کرد. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا دَ / دِ)
مصلح الدین مصطفی بن یوسف. از اعاظم علمای قرن نهم هجری قمری، عثمانی است او قاضی و قاضی عسکر ادرنه و استانبول و مورد توجه سلاطین بزرگ چون سلطان حسین بایقرا و سلطان بایزید بود. مرگ او بسال 893 هجری قمری اتفاق افتاد و حواشی او بر بسیاری از کتب مشهور است. از آنجمله شرح المواقف. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ / دِ)
قحبه زاده و حرام زاده. (آنندراج). زادۀ زنا و حرام زاده. (ناظم الاطباء) ، زن جلب. (آنندراج). قرمساق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
دختر آق صوفی سوین بیک است. سوین بیک با یوسف صوفی و حسین صوفی برادر بود و حسین صوفی چون با کیخسرو ختلانی همداستان شد بجنگ امیرتیمور آمد و در کنار آب قاون بین فریقین تلاقی افتاد، حسین فرارکرد و بعد از دو سه روز بعالم دیگر شتافت. پس از مرگ او یوسف صوفی از کردۀ برادر عذر خواست و امیرتیمور عذر او را پذیرفت بشرط آنکه خانزاده دختر سوین بیک را به امیرزاده جهانگیر دهد. یوسف صوفی قبول کرد و خانزاده را بسمرقند فرستاد تا بعقد امیرزاده جهانگیر درآید. (از حبیب السیر ج 3 چ کتاب خانه خیام ص 422)
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه بابل و چالوس میان نوشهر و چالوس در 405000 گزی طهران
لغت نامه دهخدا
(تَ)
زاییدۀ گاو
لغت نامه دهخدا
تصویری از مال زاده
تصویر مال زاده
جا فزاده موله زای، زن جنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانواده
تصویر خانواده
خانواده اهل خانه اهل البیت دودمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانواده
تصویر خانواده
((نْ یا نِ دِ))
اهل خانه، اهل البیت، مجموعه افراد دارای پیوند سببی یا نسبی که در زیر یک سقف زندگی می کنند، مجموعه خویشاوندان، خاندان، تیره، خاندان
فرهنگ فارسی معین
اعقاب، اهل بیت، تبار، تیره، خاندان، دودمان، سلاله، طایفه، فامیل
فرهنگ واژه مترادف متضاد