جدول جو
جدول جو

معنی خالری - جستجوی لغت در جدول جو

خالری(لَ)
کارهای ملیح. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کالری
تصویر کالری
واحد اندازه گیری گرما، برابر با گرمایی که یک سانتی متر مکعب آب مقطر را یک درجۀ سانتی گراد گرم تر می کند، در علم زیست شناسی میزان گرما یا انرژی حاصل از سوخت و ساز مواد غذایی در داخل سلول های بدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گالری
تصویر گالری
مکانی که آثار هنری در آن به معرض دید گذاشته می شود، سرسرا، تالار، راهرو، دالان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خالی
تصویر خالی
مقابل پر، تهی، جای تهی، خلوت، کنایه از دور، برکنار، کنایه از تنها، کنایه از بدون همراهی چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
(لِ)
سعدالدین قتلغ خواجه خالدی قزوینی. وی نبیرۀ شیخ نورالدین گیلانی بود که غازان خان و اکثر مغول بر دست او مسلمان شدند. او عالمی عامل و متبحر بود. در محرم 728 هجری قمری به قزوین درگذشت و 80 سال عمر داشت. (از تاریخ گزیدۀ حمدالله مستوفی ص 793)
عبدالله بن محمد بن حسن خالدی، مکنی به ابومحمد. از بزرگان فرقۀ مرجئۀ قدریّه است. مثل محمد بن شبیب بصری. رجوع به ملل و نحل شهرستانی ص 103 و الفرق بین الفرق ص 96 و 19 و التنبیه و الاشراف ص 96 شود. (از خاندان نوبختی عباس اقبال ص 138)
سعید بن هاشم بن وعله، مکنی به ابوعثمان. وی برادر ابوبکر محمد بن هاشم بن وعله است. رجوع به خالدی ابوبکر شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
رجوع به گالاری شود
لغت نامه دهخدا
(لُ)
یا میلی ترمی. واحد مقدار حرارت. و آن عبارت است از حرارت لازم برای رسانیدن درجۀ حرارت یک کیلوگرم آب از 14/5 درجه سانتیگراد به 15/5 درجه سانتیگراد
لغت نامه دهخدا
(لِ)
یکی از بلاد قدیمی ایتالیا در سرزمین اتروریا، نزدیک رود تیبر بود که در 394 قبل از میلاد به دست رومیان افتاد. (تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی)
لغت نامه دهخدا
نام قصبه ای در 29هزارگزی شمال غربی آپر در ایالت آپراسکوچیا (ناحیتی از آمریکای شمالی که سابقاً در تصرف انگلیس بوده است)، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نسبتی است به اخمور که بطنی است از اعراب. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان چناران بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در 58 هزارگزی شمال باختری مشهد و 3 هزارگزی شمال راه شوسۀ مشهد به قوچان. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای معتدل، 38 تن سکنه دارد که مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی و کردی است. آب آنجا از قنات و محصولات آن غلات و چغندر و سیب زمینی و تریاک میباشد. شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و مالداری است. راه این ده مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش لشت نشاء واقع در شهرستان رشت و 7 هزارگزی جنوب بازار لشت نشاء. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای مرطوب و مالاریائی، 158 تن سکنه دارد که شیعی مذهب و گیلکی زبانند. آب آنجا از توشاجوب از سفیدرود و محصولات برنج و ابریشم و چای و شغل اهالی زراعت میباشد. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
منسوب بخاور، کنایه از آفتاب عالمتاب است:
هرسنگ را کز ساحری کرد و صبا میناگری
از خشت زر خاوری میناش دینار آمده.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(لِ)
محرف و مصحف کلمه ’کرد’ است. رشید یاسمی در تاریخ کرد چنین آرد: بعضی از محققان جدید کرد را تحریف خالدی شمرده اند چه در قرن نهم قبل از میلاد در ’وان’ دولتی تشکیل شد بنام هالد یا (خالدی) که آشوریان آنها را ’اورارتو’ و ’اوراشتو’ گویند و در عبری ’اراراط’ نامند و یونانیان ’الارودی’ و ’خالدوی’ و ’خالد ایوی’ ذکر کنند. این دولت تا قرن ششم قبل از میلاد باقی بود بعد از آنکه ارامنه پیدا شدند خالدی ها پراکنده شده به کوهستانها رفتند. (کتاب کوروپدی گزنفون ج 3 فصل 3- 1). در نواحی شمال دریاچۀوان آثار این قوم موجود است و در نزدیکی طرابوزان نقطه ای به اسم خالد در عهد دولت بیزانس بود و شهر خلاط (اخلاط) نیز حاکی از نام آنان است حتی در طرف قفقاز هم نام این طایفه هست و سنگ معروف کله شین در مرز ایران از این دولت است. باری بعضی از محققان مثل رایسکه گفته اند: ’خالدی و کردی و کورتی و گردیای همه یکی است’. تیکلات پیلسر آشوری در استوانه ای که به یادگار گذاشته نام طایفۀ قورطیه (کورتی) را که در کوهستان آزو بوده اند و جزو طوایفی که به اطاعت خود آورده ذکر میکند. (از تاریخ کرد رشید یاسمی صص 93- 92)
نام تیره ای است از ایل کلهر که دارای دوهزار خانوار میباشد. شغل آنها تربیت اغنام و احشام است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 61)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
منسوب به خالد است که نام اجدادی میباشد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
عبدالحی خواجه زاده. متوفی به 950 هجری قمری اوراست دیوانی به ترکی و سال وفاتش در این مصراع آمده: ’قودی بوکونی خالص اولدی’. (از کشف الظنون چ 2 ج 1 ستون 786). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2018 شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
منسوب به خالصه و خالص
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان ده بالا بخش خاش شهرستان زاهدان که در 13 هزارگزی شمال خاوری خاش بر کنار راه فرعی گزو به خاش در جلگه واقع است. ناحیه ایست دارای آب و هوای گرم معتدل و 200 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و لبنیات و پنبه و شغل مردمش زراعت و گله داری است. اهالی آن از طایفۀ شهنوازی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گالری
تصویر گالری
راهرو، دهلیز، دالان، نمایشگاه آثارهنری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالری
تصویر کالری
واحد مقدار حرارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالی
تصویر خالی
تهی، تنها، یکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالی
تصویر خالی
تهی، آزاد، رها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گالری
تصویر گالری
((ل))
سرسرا، دالان، جای نگه داری و نمایش آثار هنری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالری
تصویر کالری
((لُ))
واحد اندازه گیری حرارت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خالی
تصویر خالی
تهی، ونگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خالصی
تصویر خالصی
سارا، سارایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خالی
تصویر خالی
Empty, Blank, Null, Vacant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خواهر کوچک، خواهر، خواهری، نامی برای گاو
فرهنگ گویش مازندرانی
خودسر، خود رای
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خالی
تصویر خالی
пустой , нулевой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خالی
تصویر خالی
leer, null
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خالی
تصویر خالی
порожній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خالی
تصویر خالی
pusty, null
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خالی
تصویر خالی
空白的 , 空的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خالی
تصویر خالی
vazio, nulo
دیکشنری فارسی به پرتغالی