جدول جو
جدول جو

معنی خالدها - جستجوی لغت در جدول جو

خالدها
نام شاخه ای از مردمان شمالی مشرق قدیم است، (از تاریخ ایران باستان مشیرالدوله چ 1 ج 1 ص 36)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خالده
تصویر خالده
(دخترانه)
مؤنث خالد، پاینده، جاوید
فرهنگ نامهای ایرانی
(لِ)
نام نقطه ای در نزدیکی طرابوزان در عهد دولت بیزانس بوده است. (از تاریخ کرد رشیدیاسمی ص 92). رجوع به خالدی (محرف کلمه کرد) شود
لغت نامه دهخدا
نام داروئی است بسریانی که آن را بفارسی ’شنگار’ گویند و بعربی ’حافرالحمار’ خوانند، ورق آن سرخ بسیاهی مایل باشد چون بیخ آن را زنان آبستن برگیرند بچه بیندازند، (برهان قاطع) (آنندراج)، شنجار، شجرهالدم، عاقر شمعاء عود الفالوذج، رجل الحمامه، خردل صحرایی، انجسا، خس الحمار، هواجوا، اکلک، هوه چوبه، کحلاء ابوخلسا، کحیلاء، حناالغزاله، گاوزبان تلخ
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نام شش جزیره است برابر شهرهای مغرب و بنام ’جزایر سعادت’ نیز معروفند فاصله جزایر خالدات را از ساحل اقیانوس ده درجه می گفتند و از خط استواء میان 27 درجه و نیم تا 29 درجه و نیم عرض شمالی در سواحل غربی افریقا واقعاند و طول غربی آنها نسبت بپاریس از حدود 15 درجه و نیم تا 20 درجه و نیم تخمین زده شده است. (از کتاب التفهیم بیرونی متن و حاشیۀ ص 173). حمداﷲ مستوفی در نزهه القلوب می آورد: طول اقالیم از آنجا (از جزائر خالدات) شمارند و بعضی از ساحل مغرب یک درجه از آن کمتر بود. (از نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی ج 3 ص 237). طبق تحقیقات جدیدخالدات مرکب از هفت جزیره مسکون است بنامهای زیر:
1- تنریف. 2- فورتونتورا. 3- کاناری کبیر. 4- لانزاروت. 5- پالما. 6- گومرا. 7- جزیره هیرو. رجوع به کاناری شود
لغت نامه دهخدا
(نِ شَ تَ / تِ)
آنکه خال دارد، صاحب خال، مرقش، اشیم، منقط:
ز لعل خالدار گلرخان بیدل مباش ایمن
بلای جان بود با هم چو آمیزد می و افیون،
بیدل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نام یکی ازطوائف قزوین بوده است. حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده آرد: اصل ایشان از نسل خالد بن ولید مخزومی است و ایشان دو شعبه اند: اول شیخ نورالدین کیل جد مولانا و شیخ الاسلام سعدالدین قتلغ. خواجه از ایشان بوده و در تصوف درجۀ عالی داشته و شعبه دوم از زنجان آمدند از ایشان صاحب سعید خواجه صدرالدین احمد خالدی که چهار سال در ملک ایران وزارت کرد و به صدر جهان منصوب شد. (از تاریخ گزیده ص 844) و رجوع به از سعدی تا جامی پرفسور ادوارد براون ترجمه علی اصغر حکمت ص 115 شود
نام دو برادر: ’ابوعثمان سعید بن هاشم بن وعله خالدی’ و ’ابوبکر محمد بن هاشم بن وعله خالدی’ است. رجوع به خالدی ابوعثمان سعید بن هاشم بن وعله شود
لغت نامه دهخدا
(لِ دی یَ)
نام دیناری است که خالد بن عبدالله القسری در عهد بنی امیه ضرب کرد و از بهترین دنانیر عرب بود. (از نقود العربیه ص 145)
لغت نامه دهخدا
(لِ دی یَ)
نام ناحیتی بوده است بر مشرق خلیج قسطنطنیه. نویسندۀ حدود العالم آرد: ’و اما آن یازده ناحیت که بر مشرق خلیج (خلیج قسطنطنیه) است نام وی این است: برقسیس، ابسیق، ابطماط، سوقیه، ناطلیق، بقلار، افلاخوینه، فیادق، خرشته، ارمیناق، خالدیه و هر یکی از این ناحیتی است بزرگ با شهرهاو دهها و حصارها و قلعه ها و کوهها و آبهای روان و نعمت بسیار’. (حدود العالم چ سید جلال طهرانی ص 105)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در 115 هزارگزی جنوب خاور کنگان کنار راه مالرو گله داری به وراوی. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای گرمسیری و مالاریائی. سکنۀ آنجا 177 تن که زبانشان فارسی و مذهبشان شیعه است. آب آنجا از چاه و باران و محصولش غلات و تنباکو و خرماست. شغل اهالی زراعت میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(لِ دَ / دِ)
تأنیث خالد. ج، خالدات
لغت نامه دهخدا
(لِ دَ)
بنت ابی لهب. وی یکی از زنان عرب در زمان رسول است. پیغمبر او را به ازدواج عثمان بن ابی العاص ثقفی درآورد. (از عقد الفرید چ محمد سعید العریان ج 7 ص 143)
بنت اسود بن عبدیغوث قرشی. وی یکی از زنان بزرگ عرب است. او در معیت حضرت رسول هجرت کرد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2017)
بنت حارث. وی یکی از زنان عرب است که صحابت رسول را ادراک کرد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2017)
بنت انس انصاری. وی خالۀ عبدالله بن سلامک است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2017)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خالدار
تصویر خالدار
فندین پیسه دار پرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
سنين
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
Years
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
années
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
lata
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
ปี
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
годы
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
Jahre
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
سالوں
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
বছরগুলো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
yıllar
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
miaka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
שָׁנִים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
년들
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
tahun
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
роки
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
jaren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
años
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
anni
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
anos
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سال ها
تصویر سال ها
वर्षों
دیکشنری فارسی به هندی