جدول جو
جدول جو

معنی خالدآباد - جستجوی لغت در جدول جو

خالدآباد
(لِ)
دهی است از دهستان بادرود بخش مرکزی شهرستان کاشان. واقع در 30 هزارگزی شمال نطنز و 24 هزارگزی خاور پل هنجن. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل با 2800 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی تاتی است. آب آنجا از 3 رشتۀ قنات میباشد و محصولات آن غلات و حبوبات و پنبه وتنباکو و انگور است. شغل اهالی زراعت و شترداری و صنایع دستی قالی بافی است. راه فرعی به شوسه دارد و دارای دبستان است. مزارع جنت آباد و حاجی آباد و کریم آباد جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لِ)
ابراهیم بن محمد خالدآبادی مروزی مکنی به ابواسحاق. وی به خالدآباد سرخس منسوب است. او از دانشمندان عصر خود بود و تصنیف اصول کردو شرحی بر ’المختصر مزنی’ نوشت. مردم از نقاط مختلف بدو رو آوردند و بوسیلۀ او علم فقه انتشار یافت. هفتاد تن از مشاهیر علماء نزد او علم آموختند. ابتداءدر بغداد مجلس درس داشت و سپس به مصر انتقال یافت ودر آنجا مجلس درس خود را چون مجلس شافعی برپا ساخت و مردم از اکناف دور او جمع شدند و به مصر در سال 340 هجری قمری وفات کرد. (از معجم البلدان یاقوت حموی ج 3 ص 389). و رجوع به ابواسحاق ابراهیم بن احمد شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان نازلو بخش شهرستان ارومیه واقع در 20500 گزی شمال ارومیه و 3 هزارگزی خاور شوسۀ ارومیه به شاهپور. ناحیه ای است واقع در جلگه دارای آب و هوای معتدل و سالم با 350 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی و فارسی است. آب آنجا از نازلوچای و محصول آنجا غلات و چغندر و توتون و کشمش و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و راه مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان سنخواست بخش اسفراین بخش بجنورد واقع در 50 هزارگزی جنوب باختری اسفراین و 2 هزارگزی جنوب مالرو عمومی میان آباد به جاجرم. ناحیه ای است واقع در جلگه دارای آب و هوای معتدل با 141 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی و کردی است. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات و بنشن و تریاک و پنبه است شغل اهالی زراعت و مالداری و راه مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان حومه بخش اشنویه شهرستان ارومیه واقع در 6500 گزی جنوب خاوری اشنویه و 3 هزارگزی جنوب شوسۀ اشنویه به نقده. ناحیه ای است واقع در جلگه دارای آب و هوای سردسیر با 286 تن سکنه که مذهبشان سنی و زبانشان کردی و فارسی است. آب آنجا از قادرچای و محصولات آن غلات و حبوبات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی اهالی جاجیم بافی و راه ارابه رو و تابستان از کوروش آباد می توان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
قریه ای است از قراء سرخس. (از معجم البلدان یاقوت حموی ج 3 ص 389)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است جزء دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران. واقع در هفت هزارگزی جنوب باختر ورامین متصل براه فرعی ورامین به دمزآباد. ناحیه ای است واقع در جلگه دارای آب و هوای معتدل با 789 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است. آب آنجا از قنات و محصولات آن غلات و صیفی و چغندرقند، و شغل اهالی زراعت میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1). یاقوت در معجم البلدان ج 3 ص 389 از دهی بنام ’خالدآباد’ از قراء ری نام می برد که شاید همین خالدآباد باشد
لغت نامه دهخدا
(وَ لَ با دِ بُ زُ)
دهی است جزو دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین. سکنۀ آن یکصد تن است. آب آن از دورشته قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، چغندرقند، باغات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم بافی و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان قزلچیلو است که در بخش ماه نشان شهرستان زنجان واقع است و 214 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی از دهستان سهررود است که در بخش قیدار شهرستان زنجان واقع است و 239 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی از دهستان سرد رود است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 110 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
علی پاشا، فرزند احمدپاشا بیگلربیگی تونس. وی در زمان سلطنت سلطان عثمان ثانی به صدارت عظمی رسیده و در زمان سلطان احمدخان (1026 هجری قمری) با مقام وزارت سمت والی تونس را داشته و در زمان سلطان مصطفی خان (1027) نیروی دریایی زیر فرمان او بوده است. نامبرده در این مقام به سال 1028 در دریای سیاه 6 فروند از کشتی های دشمن را محاصره و توقیف کرد و بدین مناسبت مورد تشویق و محبت سلطان قرار گرفت، او در 1029 از طرف سلطان عثمان خان شهید به صدارت عظمی منصوب شد و یک سال بعد (1030) درگذشت. رجوع شود به قاموس الاعلام ترکی ج 3
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از بخش شمیران، شهرستان تهران واقع در 11000 گزی خاور تجریش متصل براه شوسۀ قلهک - لشکرک، سکنۀ آن 12 تن است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
نام دهی ازآذربایجان: ’و بدیه شادآباد پیر شیروان واکابر بسیار است، ’ (نزهه القلوب مقالۀ سوم ص 78)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
ناحیتی از بلوک همدان. حد شمالی مهربان، حد شرقی چهاربلوک، حد جنوبی کنگاور و تویسرکان و حد غربی سنقر. عده قری 124، جمعیت در حدود 37000 تن، مرکز آن نیز اسدآباد که در راه همدان بکرمانشاه است و گردنۀ معروفی دارد که در موقع زمستان غالباً از برف مستور میشود و قصبۀ اسدآباد در دامنۀ آن قرار گرفته. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 383). و آن کنار راه همدان و کرمانشاه میان شهرآب و دهنبران در 434 هزارگزی تهران است و پستخانه و تلگرافخانه دارد و مولد سیدجمال الدین اسدآبادی متخلص به افغانی است. یاقوت گوید: اسدآباد شهری است که اسد بن ذی السرو الحمیری بهنگام عبور از آنجا با تبع عمارت کرد و ایرانیان سین را بمعجمۀ ساکن تلفظ کنند و آن شهری است که تا همدان یک منزل راه است و بین آن و مطابخ کسری سه فرسنگ است و تا قصراللصوص چهار فرسنگ و جماعتی بسیار از اهل علم و حدیث بدانجا نسبت دارند. (معجم البلدان). و رجوع به فهرست تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 و مرآت البلدان و فهرست مجمل التواریخ و القصص و فهرست نزهه القلوب ج 3 شود، فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). بخودگذاشتن، چنانکه شتر را. (از منتهی الارب)، فرت بافتن. (تاج المصادر بیهقی). زود دربافتن، بافتن، چنانکه جامه را. تار بافتن، اصلاح کردن بین دو کس. اصلاح میان دو تن، سست و فروهشته شدن غلاف غورۀ خرما. (منتهی الارب)، نرم شدن دنبالۀ غورۀ خرما
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان تبادکان بخش حومه وارداک است که در شهرستان مشهد واقع است و 261 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
قریه ای است به سه فرسنگی میانۀ شمال و مغرب شهر خفر شهرستان جهرم. (فارسنامه). دهی است از دهستان بخش خفر شهرستان جهرم واقع در 32 هزارگزی شمال باختری باب انار و یک هزارگزی راه عمومی خفر به کوار. در دامنه واقع و هوای آن معتدل و مالاریائی است و 167 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه قره آغاج تأمین میشودو محصول آن غلات، برنج، بادام و میوه است. شغل اهالی زراعت و باغبانی و صنعت دستی زنان گلیم بافی میباشد. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
ده کوچکی است از دهستان گاورود بخ-ش کامیاران شهرستان سنندج، واقع در 34هزارگزی شمال خاوری کامیاران و 2هزارگزی سیانار، دارای 45 تن سکنه، و نام قدیم آن دانان است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(وو)
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد. واقع در 66هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 19هزارگزی شوسۀ مهاباد به سردشت دارای 123 سکنه. آب آن از رودخانه بادین آباد و چشمه. محصول آن غلات و توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی آن جاجیم بافی و راه آن مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ج 4)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار، واقع در 4 هزارگزی جنوب خاوری شهر بیجار و 2 هزارگزی شوسۀ بیجار- همدان. این ده در منطقۀ کوهستانی قرار دارد و آب و هوایش سرد و سکنه اش 70 تن است که مذهب آنها شیعه و زبانشان کردی است. آب آنجا از چشمه و محصول آنجا غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و جاجیم بافی و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است جزء دهستان خدابنده لو بخش قیدار شهرستان زنجان. واقع در 15 هزارگزی جنوب خاوری قیدار و 12 هزارگزی راه مالرو عمومی. ناحیه ای است کوهستانی واقع در کنار رودخانه با آب و هوای مناطق سردسیری. دارای 506 تن سکنه که زبانشان ترکی و مذهبشان شیعه است. رود خانه خررود از آنجامیگذرد. محصولات این ده غلات، بنشن و قلمستان و شغل اهالی زراعت و قالیچه و گلیم و جاجیم بافی می باشد. راه این ده مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
حکومتی است درجه 2 که مربوط به حکومت کلان قندز و در حوزۀ ولایت قطغن واقع بوده و تخمیناً بین خطوط 68 و 69 درجه 26 و 52 دقیقه 3 و17 ثانیه طول البلد شرقی و خط 36 درجه 27 و 51 دقیقه 24 و 42 ثانیه عرض البلد شمالی واقع شده است، شهر خان آباد در یک وادی شاداب ولی بسیار پست بفاصله 25000 گزی شرق قندز واقع شده بر اثر دریای پرآبی که از اجتماع دریای فرخار به هر طرف آن در جریان است اراضی اطراف و نواحی شهر تماماً شالی کاری شده و از طرف دیگر چون پایه های عمارات سنگ ندارد (زیرا مواضع سنگ ازآنجا بسیار دور است) خانه ها نم و شوره گذارده و طبقۀ اول منازل غالباً برای بود و باش مساعد نیست و مضر صحت است ولی این خانه ها داخل باغها واقع بوده و هرکس بداخل خانه خود باغ و باغچه ترتیب داده و اشجارمیوه دار و سایه دار در بین آنها غرس نموده است، در اکثر خانه ها آب جاری وجود دارد، بازارهای خان آباد از نقطه نظر ساختمان بدو دسته تقسیم شده اند، قسمت اول بازار سابقۀ آن که عبارت از دو دسته بازار بوده و یکدیگر را بطور عمودی قطع نموده و در بین آنها چهارسوقی تشکیل یافته است، دهان های این بازار برنده دار و تنگ و بی رونق میباشد، دوم بازار جدید است که بطرف بازار سابقه قرار دارد بدو طرف جادۀ عریض میباشد که کنار آن با اشجار مزین گردیده دکاکین پخته کاری آباد بشکل مرغوبی در آنجا است، در این بازار دکانهای عمده فروشی بصورت دسته بندی جا داده شده و خوش منظر میباشد، علاوه بر این قسمت بازار، تعداد سرایهای تجارتی، گاراژها و هتل های عمومی و منازل برای بود و باش مسافرین بطرز و سلیقۀ موزونی مانند سایر مراکز ولایات ساخته شده است و مضافاً آبادی های چندی از قبیل عمارت دولتی ومؤسسات تجارتی، عمارت بلدیه و مسجد جامع و باغ عمومی و تفریحی به تجمل این موضع افزوده است، زراعت خان آباد: گندم، کنجد، جو، پنبه، تنباکو و سایر حبوبات است اما برنج آن بسیار خوب و مشهور میباشد، خربوزه و تربوزه هم دارد، خربوزۀ آبی این منطقه معروف است، این شهر مرکز تجارت ولایت قطغن و بدخشان بوده، دارای گمرک و فرودگاههای اموال تجارتی است، موتور نیز همیشه برای حمل و نقل اموال وارداتی و صادراتی دارد، مسافرینی که خیال مسافرت را داشته باشند توسط عراده ها بسهولت و همه وقت میتوانند مسافرت کنند، در خان آباد یک هتل عصری نیز برای پذیرائی مسافرین وجود دارد، جادۀعمومی که از قندز بطرف بدخشان میرود از شهر خان آبادمیگذرد، در خان آباد یک باب مکتب ابتدائی به اسم مکتب ابتدائی آق تاش برای تعلیم اطفال دائر است، فاصله خان آباد از کابل 518000 گز و از تالقان 32000 گز میباشد و ارتفاع آن از سطح دریا تخمیناً 1260 متر است، یکنفر وکیل از طرف اهالی این حکومت انتخاب و بمجلس شورای ملی فرستاده میشود، این شهر زیبا و پرنفوس از سالهای دور و درازی مرکز ولایت قطغن شمرده میشده است، در ابتدا آب و هوای خان آباد خیلی خراب بود و جز یک منطقۀ مالاریائی چیز دیگری محسوب نمیشد اما در اثر توجه حکومت و بالنتیجه یک سلسله مجاهدات فنی در مقابل مالاریا، این منطقه موقعیت خوبی را حاصل نمود و هم ذوق ساکنین آن را نسبت به آبادی این شهرستان تحریک کردو در آن اوان بوسیلۀ یک مهندس و متخصص در امور شهرسازی نقشۀ این شهر ترتیب و در آن ساحه بمرحلۀ اجراگذاشته شد و بفرصت کم خان آباد بشکل یک شهر مختصر و مقبولی درآمد، مردمان این ناحیه عموماً زراعت پیشه میباشند، این شهر در زمان محمد گل مهمند مرکزیت خود رابه بغلان داد، بغلان مرکز قطغن شد ولی مردمان خوش ذوق خان آباد علاقۀ خود را نسبت به شهرشان قطع نکرده و بایک نقشۀ کلی در تزیین آن کوشیدند، خان آباد فعلاً منطقه ای وسیع و از شهرهای بزرگ ولایت قطغن محسوب میگردد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2 و تا حدی حفظ اصطلاحات و عبارات زبان فارسی افغانی در آن شده است)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است که در علاقۀ حکومت درجه 2 دولت آباد واقع، و متعلق بحکومت کلان بلخ، و مربوط بولایت مزارشریف و متصل براه است، این ناحیه بین خط 66 درجه 36 دقیقه 45 ثانیه طول البلد شرقی و خط 37 درجه 4 دقیقه 11 ثانیه عرض البلد شمالی واقع می باشد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
قریه ای است در مرکز حکومت خان آباد، متصل به جاده، و مربوط به حکومت کلان قندز ولایت قطغن، این ناحیه بین خط 69 درجه 5 دقیقه 8 ثانیه طول البلد شرقی و خط 36 درجه و 41 دقیقه و 34 ثانیه عرض البلد شمالی واقع میباشد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
دریایی است در غرب مرکزخان آباد مربوط به حکومت کلان قندز ولایت قطغن که در خط69 درجه طول البلد شرقی و خط 36 درجه عرض البلد شمالی قرار دارد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
مرکز بلوک بیات در ساوه و زرند
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 57 هزارگزی باختر مهاباد و 1500 گزی باختر شوسۀ خانه به نقده، ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای معتدل ولی مالاریائی، دارای 145 تن سکنه که زبانشان کردی و مذهبشان سنی است، آب آنجا از رودخانه لاوین و محصول آنجا غلات و توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه ارابه رو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 15 هزارگزی خاور الیگودرز کنار راه مالرو چالسپار به دره سفید، ناحیه ای است کوهستانی دارای آب و هوای معتدل و 181 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان لری و فارسی است، آب آنجا از قنات و محصولات آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی است و راه آنجا اتومبیل رو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ اِ)
ابراهیم بن احمد بن اسحاق المروزی خالدآبادی. فقیه شافعی، امام عصر خویش، شاگرد ابن سریج درفتوی و تدریس. و درب مروزی به بغداد منسوب بدوست. او صاحب تألیفات کثیره است و در آخر عمر به مصر رفت و در سال 340 هجری قمری بدانجا درگذشت. او راست: کتاب شرح مختصر المزنی. کتاب الفصول فی معرفه الاصول. کتاب الشروط و الوثائق. کتاب الوصایا و حساب الدور. کتاب الخصوص و العموم. (از فهرست ابن الندیم و جز آن)
لغت نامه دهخدا
از دهکده های متروک و قدیمی فخرعمادالدین واقع در استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی