جدول جو
جدول جو

معنی خالاسرا - جستجوی لغت در جدول جو

خالاسرا(سَ)
رودخانه ای است که به بحر خزر میریزد و محل صید ماهی میباشد. (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 32)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از والاسر
تصویر والاسر
سرفراز، بلندمرتبه
فرهنگ فارسی عمید
معصره، زیاتان
لغت نامه دهخدا
(سَ)
عالیمقام. والاحسب. بلندمرتبه. سرافراز:
نه خسرونژادی نه والاسری
پدرت از سپاهان بد آهنگری.
فردوسی.
بر بخردان مرگ والاسران
به از زندگانی بدگوهران.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا سَ)
دهی از دهستان گسکرات است که در بخش صومعه سرای شهرستان فومن واقع است و 354 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بلوط، و آن اسم مملکتی بود که اریوک بر آن حکمران بود (سفر پیدایش 4:1-9). لکن قول مرجح آنست که در بابل سفلی بر رود فرات درمیانۀ آور و ارک واقع بود و از مکتوباتی که از آنجا بدست آمده مستفاد میشود که از بابل قدیم تر میباشد لکن آخر بابل بر آن تفوق یافت. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند واقع در یازده گزی جنوب بیرجند. ناحیه ای است معتدل واقع در دامنۀ کوهسار، سکنۀ آن 21 نفر که مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است آب آنجا از قنات و محصولاتش غلات و محصولات بعمل آمده از باغها. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است و راه مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
برتر یا دورتراز آن جانب که سر قرار دارد (در قبر). مقابل پائین پا: او را بالاسر فلان دفن کردم، نامی است که بنواحی علیای رود خانه هراز و لار داده شده و آن به چهار بلوک تقسیم میشود: امیری یا پایین لاریجان، بالالاریجان، به رستاق و دیلارستاق. (از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 66) ، از دهات لاریجان است. (همان کتاب ص 154)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
علو مقام و حسب. سرفرازی. والاسر بودن. صفت والاسر. رجوع به والاسر شود:
ترا گر فزون است والاسری
ولیکن نداری ز من برتری.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
نام ناحیه ای است در مقدونیه که مردی بنام لیم نوس از آنجا برخاست، و توطئه ای بر ضد اسکندر ترتیب داد و قضیه بوسیلۀ نیکوماخوس که معشوق او بود کشف شد، (تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1675)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
خواجه سرای. لالاسرا
لغت نامه دهخدا
(رُ)
شهری است در اسپانیا دارای 9500 سکنه، و آنجا زادگاه کوین تیلیان خطیب لاتینی زبان قرن اول میلادی است
لغت نامه دهخدا
ژان پالاپرا نویسندۀ فرانسوی، مولد بسال 1650م، / 1059 هجری قمری در تولوز و وفات در سنۀ 1721م، / 1133 هجری قمری وی با برویس در نوشتن نمایشنامۀ ژکان و اقتباس از مطایبۀ خواجه پاتلن انبازی کرد
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از بخش صالح آباد شهرستان ایلام که در 4 هزارگزی باختر ایلام نزدیک شوسۀ ایلام به تهران واقع شده. دامنه و سردسیر است و 475 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ها و محصولش غلات و توتون و لبنیات و ذرت و مختصر برنج است. شغل اهالی زراعت و گله داری است ساکنین اینجا چادرنشین و از طایقه پنج ستون هستند که در زمستان برای تعلیف احشام خود به حدود مرز ایران و عراق (ارتفاعات کولک) میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لَ سَ)
دهی است جزء دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 11000 گزی جنوب رودسر و 2500 گزی باختر رحیم آباد واقع شده. جلگه و مرطوب است و 93 تن سکنه دارد. آبش از نهر ملپرود و محصولش برنج و شغل اهالی زراعت میباشد راهش مالرو است و زیارتگاه قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لِ سَ)
دهی است جزء دهستان اسالم بخش مرکزی شهرستان طوالش. واقع در 15 هزارگزی جنوب هشت پرکنار شوسۀ انزلی به آستارا. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای مرطوب و مالاریایی. 221 تن سکنه دارد که شیعی مذهب و گیلکی و طالشی زبانند. آب آنجا از رود خانه کلاسرا و محصول آن برنج وابریشم و لبنیات و شغل اهالی زراعت است، 15 باب دکان کنار شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
اصطلاح خاص شیعی در برابر شیخی. شیعۀ غیرشیخی. مقابل پشت سری و علت آن اینست که شیخیه نماز جماعت را در پائین پای حرم حسینی (امام حسین علیه السلام) میخوانند بخلاف منکرین خود یعنی فقهای آن بقعۀ مبارکه در بالای سر نماز میخوانند و به بالاسری مشهورند. (از روضات الجنات چ تهران ص 26). شیخیه بچهار رکن از اصول دین معتقدند از این قرار: توحید، نبوت، امامت، اعتقاد به شیعۀ کامل (رکن رابع). در صورتی که متشرعه یابالاسری ها به پنج اصل معتقدند از اینقرار: توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد. (از روضات الجنات). این اعتقاد مذهبی خصوصاً در کرمان در سالهای اواخر حکومت قاجاریه مورث کشمکش ها و اختلافات شدید بوده است. در این باب رجوع کنید بتاریخ وزیری چ باستانی پاریزی صص 440 -446 و همچنین رجوع به احمد احسایی شود.
لغت نامه دهخدا
(سَ)
منسوب به بالاسر، تکیه کلامی زنان را در خطاب بیکدیگر، بمزاح، قزوینی چه قزوینیان بتقلید ترکان اطفال و زیردستان و یا اکفاءو اقران را بالام خطاب کنند. رجوع به بالامجان شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
خواجه سرا را گویند یعنی غلامی که شرم بریده دارد. (از برهان) (آنندراج). خواجه سرا و آن را لاله سرا نیز خوانند. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از والاسر
تصویر والاسر
بلند مرتبه سرفراز: (بر بخردان مرگ والاسران به از زندگانی بد گوهران) (اسدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والاسری
تصویر والاسری
بلند مرتبگی سرفرازی: (تراگر فزونست و الاسری و لیکن ندای زمن برتری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاسرا
تصویر خاسرا
زیانمندانه زیانی
فرهنگ لغت هوشیار
محل زندگی خالدبن برمکخالدبن برمک کاتب در سال، ۴ هجری قمری
فرهنگ گویش مازندرانی
مردن کرم ابریشم در آغاز پیله بستن
فرهنگ گویش مازندرانی
برگ درختان خشک شده که روی زمین را بپوشاند، خانه ی خاله
فرهنگ گویش مازندرانی