جدول جو
جدول جو

معنی خافتر - جستجوی لغت در جدول جو

خافتر(تَ)
دهی است از دهستان گوکان، بخش خفر، شهرستان جهرم. واقع در 20 هزارگزی جنوب خاور باب انار و 6 هزارگزی جنوب راه فرعی خفر به گوکان. ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیری و مالاریائی دارای 177 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است. آب آنجا از چشمه و محصولات آن غلات و خرما و مرکبات است. شغل اهالی زراعت و باغ داری و راه مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). قریه ای است در چهار فرسنگ و نیم میانه جنوب و مشرق شهر خفر. (فارسنامه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گیاهی است مانند زوان، (منتهی الارب)، نباتی است که تازه روئیده باشد، (فهرست مخزن الادویه)، هرطمان به لغت اهل مصر، (فهرست مخزن الادویه)، خرطال، خرطل، (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از دهستان خنگشت بخش مرکزی آباده واقع در 57 هزارگزی جنوب خاور اقلید و جنوب دریاچۀ کافتر دامنه ای، سردسیری و مالاریائی است. آبش از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات، تریاک و شغل مردم آن زراعت و قالی باقی است و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7) (فرهنگ آبادیهای ایران). شش فرسخی مشرق آسپاس است. (فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 220)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
غدرکننده و فریبنده. (از منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
ابر بی آب. (منتهی الارب) (آنندراج) ، کشت نادراز. (منتهی الارب) ، ضعیف آواز. ضعیف الصوت:
أآمل ان تجلی عن الحق شبهه
و شخصک مقبور و صوتک خافت.
(بواحمد در رثاء ثابت بن قره آورده است).
و به هر منزل که نزول میکرده اند همان آواز کوچ کوچ بسمع ایشان می رسیده تا بصحرائی... آن آواز از آنجا خافت شده است در آن مقام ثابت گشته اند. (تاریخ جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
قصبه ایست از دهستان افتر و پشت کوه از بخش فیروزکوه از شهرستان دماوند. این قصبه در کوهستان قرار دارد و آب و هوای معتدل و 1130 تن سکنه دارد. آب آنجا از دو رشته قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، گردو و میوه و شغل اهالی زراعت، مکاری، گله داری و گلیم، جوال، جاجیم و خرسک بافی است. ثلث سکنه زمستان به مازندران می روند. مزارع گورسفید، زیرگردنه، بشم، نصف مزرعۀ کلارخان جزء این دهست. در کوههای آن کتیرا وجود دارد. اکثر مردان ده دارای سواد قدیمی اند و به شاهنامه علاقمند و بیشتر آنرا از بر دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1) ، جعل کردن نوشته: افتعل الخط، زوره. یقال: ’هذا کتاب مفتعل’، ای مختلق مصنوع. (از اقرب الموارد) ، جعل حدیث کردن. افتعل الحدیث، اخترقه. (از اقرب الموارد) ، بداهه و بدون سابقه قصیده ای سرودن. (از اقرب الموارد) ، یکی از بابهای ثلاثی مزید که دو حرف زائد دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از خافور
تصویر خافور
مرغ بید گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاتر
تصویر خاتر
غدر کننده و فریبنده
فرهنگ لغت هوشیار
نام روستایی در میانه ی مازندران و سمنان در سمت جنوب شرقی
فرهنگ گویش مازندرانی