جدول جو
جدول جو

معنی خاطرنشان - جستجوی لغت در جدول جو

خاطرنشان
یادآوری، تذکر
تصویری از خاطرنشان
تصویر خاطرنشان
فرهنگ فارسی عمید
خاطرنشان
(طِ نِ)
مرکوز ذهن. مرکوز خاطر. خاطرنشین. صاحب فرهنگ آنندراج آرد: ’خیرالمدققین’ گوید: درروزمره ’نشان’ بمعنی ’نشانده شده’ مستعمل میشود چنانکه بگویی: ’فتنه نشان’. پس اگر گفته شود مثلاً این عبارت که: اگر چه بدیدۀ بصیرت این منظور شده ’خاطرنشان’ ارباب معنی شده است این جا بمعنی نشاننده مناسب نمی نماید بلکه بمعنی ’خاطرنشین’ مستعمل گردیده. اگر ’نشان’ بمعنی علامت و رقم اراده کرده شود بمعنی ’نشان خاطر’ و مرقوم و مرتسم ضمیر میتواند شد و چون خطره در ضمیر خطورکننده می باشد بر وی اطلاق خاطر می توان کرد. اگر ’خاطرنشان’ بمعنی نشانندۀ خطره اراده کنند هم میشود چه هر گاه در دل آدمی بسبب استعلام امری تردد واقع شود چون کسی آن را از حقیقت آگاه سازد آن آگاهی دادنش نشانندۀ تردد و خطرۀ اضطراب قلب وی می گردد. و ’سراج المحققین’ می فرماید: بهتر آن است که در اینجا بمعنی ’نشانده شده در خاطر’ باشد چنانکه ’زرنشان’بمعنی زرنشانده شده در چیز دیگر و نظیر این لفظ ’پرور’ است که اسم فاعل است و بمعنی مفعول مستعمل میشود: چون ’نازپرور’ و ’خانه پرور’ و ’سایه پرور’. (آنندراج). صاحب غیاث اللغات آرد: در معنی این لفظ ’تأمل’ است و معنی این ’نشانندۀ خاطر’ باشد و این مناسب نمی نماید مگر بجایش خاطرنشین مستعمل شود. بدانکه اگر نشان بمعنی علامت و رقم اراده کنند معنی نشان خاطر بمعنی منقوش خاطر باشد یا آنکه آنچه در ضمیر خطور کند آن را خاطر گویند. اگر ’خاطرنشان’ بمعنی ’نشاننده خاطرات و تفکرات’ گویند درست شود چه گاهی بسبب عدم دریافت چیزی تردد باشد چون از حقیقتش آگاه شود آن آگاهی نشانندۀ تردد و اضطراب می گردد. (غیاث اللغات) : محمودیان لختی خبر یافتند از حال این دو کدخدا... آغازیدن ایشان را نواختن و چیزی بخشیدن و برنشاندن و خاطر نشان کردن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 219).
بنازم چشم مستی را که هر ساعت به هشیاری
کند خاطرنشانم معنی لفظ مروت را.
ظهوری (از آنندراج).
ز صبح صادق اگر پیرهن کنم در بر
صداقتم بتو خاطرنشان نمی گردد.
صائب (از آنندراج).
تمیز عاشق و اهل هوس نمی داند
بجان خویش که خاطرنشان ناز کنی.
فیاض (از آنندراج).
پایۀ اخلاص من خاطر نشان شاه باد
همچنان کاخلاص شه خاطرنشان آفتاب.
عرفی (از آنندراج).
می کرد شرح تیزی پیکانت آصفی
تیر تو کرداین همه خاطرنشان مرا.
آصفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
خاطرنشان
((~. نِ))
یادآور
تصویری از خاطرنشان
تصویر خاطرنشان
فرهنگ فارسی معین
خاطرنشان
یادآوری
تصویری از خاطرنشان
تصویر خاطرنشان
فرهنگ واژه فارسی سره
خاطرنشان
اعلام، تفهیم، حالی، گوشزد، متذکر، یادآور
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاطرنواز
تصویر خاطرنواز
(دخترانه)
خاطر (عربی) + نواز (فارسی) دلکش، مطبوع
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خاطرنواز
تصویر خاطرنواز
دل نواز، دلکش، برای مثال جوابی چنین خوب و خاطرنواز / به قاصد سپردند تا برد باز (نظامی۵ - ۹۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
(طِ)
خوشحال. بی غم. دلخوش
لغت نامه دهخدا
(بِ وَ دَ)
مرکوز ذهن شدن
لغت نامه دهخدا
(بِ گُ تَ)
مرکوز ذهن کردن. تذکر دادن
لغت نامه دهخدا
(بُ دَ / دِ)
بمعنی دل نشین. ذهن نشین. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
دلکش، مطبوع:
جوابی چنین خوب و خاطرنواز
بقاصد سپردند تابرد باز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ نِ)
کسی که از کفرو بیدینی نشانی دارد. کافرصفت. کافرخو:
زان غمزۀ کافرنشان ای شاه شروان الامان
آری سپاه کافران جز شاه شروان نشکند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خاطر نشین
تصویر خاطر نشین
دلنشین به یاد ماندنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاطر نشان
تصویر خاطر نشان
گوشزد یاد آور مرکوز خاطر مرکوز ذهن خاطر نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاطر نشان
تصویر خاطر نشان
یادآوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تهدید، سخنان تهدیدآمیز، وعید
متضاد: وعده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تذکر دادن، متذکر شدن، یادآور شدن، یادآوری کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد