- خاطرخواهی (طِ خوا / خا)
عشق. فتنه
معنی خاطرخواهی - جستجوی لغت در جدول جو
- خاطرخواهی ((~. خا))
عشق، علاقه، محبت
- خاطرخواهی
تعشق، دل بستگی، دلدادگی، شیفتگی، عشق، علاقه، علاقه مندی، محبت، مهر
متضاد: بیزاری
متضاد: بیزاری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عاشق، دوستدار، هواخواه، موافق میل و خواهش، برای مثال آه در دل، ناله بر لب، سینه چاک / آنچنان گشتم که خاطرخواه توست (سنجرکاشی - لغتنامه - خاطر خواه)
(طِ خوا / خا)
لغت نامه دهخدا
عاشق (در اصطلاح لوطیان). مورد علاقه. مورد میل:
صفحۀ تصویر عالم دیده ایم
هیچ نقشی نیست خاطرخواه ما.
واضح (از آنندراج).
آه در دل ناله بر لب سینه چاک
آن چنان گشتم که خاطر خواه تست.
سنجر کاشی (از آنندراج).
رشته ای برگردنم افکنده دوست
می کشد هر جا که خاطر خواه اوست
صفحۀ تصویر عالم دیده ایم
هیچ نقشی نیست خاطرخواه ما.
واضح (از آنندراج).
آه در دل ناله بر لب سینه چاک
آن چنان گشتم که خاطر خواه تست.
سنجر کاشی (از آنندراج).
رشته ای برگردنم افکنده دوست
می کشد هر جا که خاطر خواه اوست
خیراندیشی، مصلحت اندیشی، نیک خواهی
متضاد: بدخواهی
متضاد: بدخواهی
دلباخته، دلشده، دوستدار، عاشق، محب، مفتون
متضاد: بیزار
متضاد: بیزار
