جدول جو
جدول جو

معنی خاصکی - جستجوی لغت در جدول جو

خاصکی(صَ)
ندیم. مقرب. (دزی ج 1 ص 346). دزی این کلمه را معرب خاصگی فارسی دانسته و کاف آن را کاف تصغیر فارسی پنداشته است. ولی این نظر صحیح نیست زیرا این لغت در فارسی خاصگی است و ما قبل یاء گاف است نه کاف و این گاف همواره در وقت اضافه شدن کلمه مختوم بهاء غیر ملفوظ بیاء مصدری یا الف و نون جمع بجای هاء غیر ملفوظ می آید. باید متوجه بود که این ابدال اصلاً در لغات فارسی واقع می شده نه در لغات عربی چه گاف در زبان پهلوی بجای هاء غیر ملفوظ کنونی می آمده است ولی بعدها اصل فوق در زبان فارسی تعمیم یافته و هر کلمه مختوم بهاء غیر ملفوظ را شامل شده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاصگی
تصویر خاصگی
ندیم، ملازم، محرم، مخصوص پادشاه، مقرب خداوند
فرهنگ فارسی عمید
(خاص صَ کی یَ)
مقربان. بندگان خاص. در فرهنگ دزی آمده است: این کلمه در زمان سلاطین ممالیک بر افرادی اطلاق میشده که پادشاهان و بزرگان را بگاه بیکاری و خلوت مشغول می کردند. (از فرهنگ دزی ج 1 ص 346)
لغت نامه دهخدا
عزیزبک، درحلب بدنیا آمد و در قاهره سکنی گزید و از وکلای دادگستری بود، او راست: 1- ’خواطر خواطر’ که در مطبعۀ اخبار در 100 صفحه بچاپ رسیده است، 2- ’رسائل فی الوقف’ کتابی است مشتمل بر شش رساله که اکثر آنها را در المقطم بچاپ رسانده است، عمرلطفی آنها را جمع و باگذاردن مقدمۀ مختصری بر آن در مطبعۀ اخبار بسال 1907 میلادی در 60 صفحه چاپ کرد، 3- ’الطعن فی الاحکام بطریق النقض والابرام’ کتابی است که نویسندۀ آن ارنست ودهلس است و خانکی به عربی برگردانده، این کتاب از تجدید نظرهای مربوط بدعاوی جنائی بحث میکند، و در مطبعۀ معارف بسال 1900 میلادی چاپ شده است، 4- ’قضایا المحاکم فی مسائل الاوقاف’، بمصر در سال 1908 میلادی طبع شده است، 5- ’ماهنا و ماهنالک’ کتابی است در مسائل تشریعی، 6- ’مجموعۀ مذاکرات’ مجموعه ای است حاوی ده یادداشت درباره ده دعوی که او در آنها شرکت کرده و بمصر بسال 1912 میلادی چاپ شده است، (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش لشت نشاء واقع در شهرستان رشت و 7 هزارگزی جنوب بازار لشت نشاء. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای مرطوب و مالاریائی، 158 تن سکنه دارد که شیعی مذهب و گیلکی زبانند. آب آنجا از توشاجوب از سفیدرود و محصولات برنج و ابریشم و چای و شغل اهالی زراعت میباشد. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ابوهمام الصلت بن محمد بن عبدالرحمن بن ابی المغیره البصری ثم الخارکی. وی حدیث از سفیان بن عیینه و حماد روایت کرده است و ابواسحاق یعقوب بن اسحاق القلوسی و محمد بن اسماعیل البخاری از او روایت دارند. (از معجم البلدان ج 3 ص 387) (الانساب سمعانی)
شاعری بوده است در ایام مأمون و حدود آن ایام. این ابیات از اوست:
من کل شی ٔ قضت نفسی مآربها
الا من الطعن بالبتار بالتین
لا اغرس الزهر الا فی مسرقنه
و الغرس اجود مایأتی بسرقین.
(از معجم البلدان ج 3 ص 387)
ابوالعباس احمد بن عبدالرحمن الخارکی البصری. وی از ابوبکر محمد بن احمد بن علی الاترونی القاضی حدیث روایت کرده است. (از معجم البلدان ج 3 ص 387) (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
قصبه ای است در روم شرقی واقع در 74 هزارگزی جنوب شرقی فلبه که در ساحل یکی از رودخانه های آن ناحیه قرار دارد واز توابع مریج میباشد، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
محله ای است در داخل خلیج استانبول واقع در ساحل شرقی آن خلیج، اهالی آن جا عموماً یهودی و ارمنی میباشند، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
قریه ای است بزرگ در ولایت بتلیس در جنوب شرقی حاکم نشین موسی، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
قصبۀ کوچکی است در نیمه راه بین ادرنه و قرق کلیسا، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(صَ / صِ)
کنیزک سریه. (آنندراج). کنیزک صورتی را گویند. (برهان قاطع). مقرب و مصاحب پادشاه و کنیزکی که برای مباشرت باشد. (غیاث اللغات) ، ندیم. نزدیک. ج، خاصگیان: چون شب نزدیک آمد مردم می رفتند پس با خاصگیان ملک شفاعت کردم تا آن شب ملک آن جا باشد. (مجمل التواریخ والقصص). پس سرای وزیر را غارت کردند و مقتدر خاصگیان را به سرای خویش آورد. (مجمل التواریخ و القصص).
خصمان من بحضرت تو خاصگی و من.
خاقانی.
ای بشبستان ملک با تو ظفر خاصگی
وی بدبستان شرع گشته خرد درس خوان.
خاقانی.
خاصگیئی محرم جمشید بود
خاص تر از ماه به خورشید بود.
نظامی.
برادرش ملک قلعه... با جملۀمتعلقان و خاصگیان رخت و اسباب و مایحتاج بکلی بدان کشید. (از ترجمه محاسن اصفهان).
، رساله دار فوج و خزینه دار. (غیاث اللغات) (برهان قاطع) : و خویشتن با خاصگیان و لشکر بر اثر گودرز می رفت. (فارسنامۀ بلخی ص 45).
سرخ شود روی رعیت ز شاه
خاصه رخ خاصگیان سپاه.
نظامی.
ظلم صریح خاصگیان را تن زدن است و عامیان را گردن زدن. (مجالس سعدی ص 20) ، هر چیز نفیس و غریب. (آنندراج) (برهان قاطع) (غیاث اللغات) ، جامه دار شاه. مقرب الخاقان (در عثمانی) ، هر چیز گرانمایه و مخصوص سلطنت، نوکر مخصوص پادشاه، خزانه چی و تحویلدار. مخصوصیت. خصوصیت، شرافت. فضیلت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خاکی
تصویر خاکی
منسوب بخاک
فرهنگ لغت هوشیار
ندیم پادشاه مقرب سلطان، خزینه دار، کنیزک زیبا، جمع خاصبگیان، هر چیز نفیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاصگی
تصویر خاصگی
ندیم، مقرب، خزینه دار، کنیزک زیبا، هرچیز نفیس
فرهنگ فارسی معین
کنیز، سریه، ندیمه، محرم، مصاحب، ندیم، مقرب، معین، مشخص
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
خاركي
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
Thorniness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
épineux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گونه ای بیماری که پوست بدن چروکیده و پوسته پوسته شودخشک
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
kolczastość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
miba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
колючесть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
Stacheligkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
خار دار ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
কণ্টকিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
dikenlilik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
多刺性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
가시투성이
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
קוֹצוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
कांटेदार होना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
колючість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
ความมีหนาม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
stekeligheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
espinosidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
spinosità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
espinhosidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
berduri
دیکشنری فارسی به اندونزیایی