پرتو، روشنایی که از یک جسم نورانی ظاهر شود اشعۀ ایکس: در علم فیزیک پرتوهای نور با طول موج کوتاه که در پرتونگاری از آن استفاده می شود اشعۀ مجهول: اشعۀ ایکس، در علم فیزیک پرتوهای نور با طول موج کوتاه که در پرتونگاری از آن استفاده می شود اشعۀ رنتگن: اشعۀ ایکس، در علم فیزیک پرتوهای نور با طول موج کوتاه که در پرتونگاری از آن استفاده می شود اشعۀ کیهانی: در علم فیزیک تشعشعات دارای انرژی و قابلیت نفوذ که از فضای خارج از جو زمین به زمین می رسد اشعۀ گاما: در علم فیزیک پرتوهایی که از متلاشی شدن مواد رادیواکتیو به وجود می آیند اشعۀ ماورای بنفش: در علم فیزیک پرتوهایی که به مقدار زیاد در نور خورشید وجود دارد اما بیشتر آن پیش از رسیدن به زمین از میان می رود. نوع مصنوعی آن را به وسیلۀ دستگاه مخصوصی تهیه می کنند و برای افزودن ویتامین d به مواد غذایی و نابود ساختن پاره ای موجودات ذره بینی به کار می رود. این اشعه از پارچه های ضخیم و از شیشه و هوای آلوده عبور نمی کند اشعۀ ماورای قرمز: در علم فیزیک پرتوهایی نامرئی با طول موج بیشتر از طول موج اشعۀ مرئی که از آن در معالجۀ نورولوژی، دردهای مفاصل و پاره ای از زخم ها استفاده می کنند
پرتو، روشنایی که از یک جسم نورانی ظاهر شود اَشَعِۀ ایکس: در علم فیزیک پرتوهای نور با طول موج کوتاه که در پرتونگاری از آن استفاده می شود اَشَعِۀ مجهول: اَشَعِۀ ایکس، در علم فیزیک پرتوهای نور با طول موج کوتاه که در پرتونگاری از آن استفاده می شود اَشَعِۀ رنتگن: اَشَعِۀ ایکس، در علم فیزیک پرتوهای نور با طول موج کوتاه که در پرتونگاری از آن استفاده می شود اَشَعِۀ کیهانی: در علم فیزیک تشعشعات دارای انرژی و قابلیت نفوذ که از فضای خارج از جو زمین به زمین می رسد اَشَعِۀ گاما: در علم فیزیک پرتوهایی که از متلاشی شدن مواد رادیواکتیو به وجود می آیند اَشَعِۀ ماورای بنفش: در علم فیزیک پرتوهایی که به مقدار زیاد در نور خورشید وجود دارد اما بیشتر آن پیش از رسیدن به زمین از میان می رود. نوع مصنوعی آن را به وسیلۀ دستگاه مخصوصی تهیه می کنند و برای افزودن ویتامین d به مواد غذایی و نابود ساختن پاره ای موجودات ذره بینی به کار می رود. این اشعه از پارچه های ضخیم و از شیشه و هوای آلوده عبور نمی کند اَشَعِۀ ماورای قرمز: در علم فیزیک پرتوهایی نامرئی با طول موج بیشتر از طول موج اشعۀ مرئی که از آن در معالجۀ نورولوژی، دردهای مفاصل و پاره ای از زخم ها استفاده می کنند
دروازۀ خرد در دروازۀ کلان. (منتهی الارب). الباب الصغیر فی الباب الکبیر و هوالخوخه فی لغه عامتنا. (اقرب الموارد) ، خانه در جوف خانه. (منتهی الارب). البیت فی جوف البیت. (اقرب الموارد) ، سوق خادعه، بازار مختلف و متلون و کاسد. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به اقرب الموارد شود
دروازۀ خرد در دروازۀ کلان. (منتهی الارب). الباب الصغیر فی الباب الکبیر و هوالخوخه فی لغه عامتنا. (اقرب الموارد) ، خانه در جوف خانه. (منتهی الارب). البیت فی جوف البیت. (اقرب الموارد) ، سوق خادعه، بازار مختلف و متلون و کاسد. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به اقرب الموارد شود
خس و خاشاک و ریزهای چوب و سرگین و امثال آن را گویند که بهم آمیخته باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). خاشاک. (شرفنامۀ منیری) (غیاث اللغه) (صحاح الفرس) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ اوبهی) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 378) : نه گویا زبان و نه جویا خرد ز هر خاشه ای خویشتن پرورد. فردوسی. گفت بدانکه دنیا و آخرت خاشۀ این راه است. (اسرارالتوحید ص 168). در این جهان که سرای غم است و تاسه و تاب چو خاشه بر سر آبیم و تیره از سرآب. سوزنی. سپهر پیش وقارت چه خاشه هرزه روی زبان بنزد تو چون ابر بادپیمائی. شرف شفروه (از فرهنگ جهانگیری). در ظل همای رایتت شد گنجشک هم آشیان باشه در باغ بجای گل نشسته در فصل بهار خار و خاشه. مجد همگر (از فرهنگ ضیاء). ، رشک و حسد. این معنی را صاحب فرهنگ جهانگیری برای آن ذکر کرده است و در فرهنگهای متأخر چون برهان قاطع و آنندراج نیز این معنی آمده است و بیت زیر از ناصرخسرو را شاهد آن آورده اند: گر چه شان کار همه ساخته از یکدگر است همگان کینه ور و خاشه بر یکدیگرند. نویسندۀ آنندراج گوید: صاحب فرهنگ جهانگیری در این کلمه اشتباه کرده است و اصل آن خاسته است نه خاشه و حق هم با صاحب آنندراج است چه اگر خاشه بدین معنی بود باید برای آن شواهد دیگری یافته میشد و حال آنکه شاهدی غیر از این بیت بدست نیامد. بذیل کلمه خاشاک رجوع شود
خس و خاشاک و ریزهای چوب و سرگین و امثال آن را گویند که بهم آمیخته باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). خاشاک. (شرفنامۀ منیری) (غیاث اللغه) (صحاح الفرس) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ اوبهی) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 378) : نه گویا زبان و نه جویا خرد ز هر خاشه ای خویشتن پرورد. فردوسی. گفت بدانکه دنیا و آخرت خاشۀ این راه است. (اسرارالتوحید ص 168). در این جهان که سرای غم است و تاسه و تاب چو خاشه بر سر آبیم و تیره از سرآب. سوزنی. سپهر پیش وقارت چه خاشه هرزه روی زبان بنزد تو چون ابر بادپیمائی. شرف شفروه (از فرهنگ جهانگیری). در ظل همای رایتت شد گنجشک هم آشیان باشه در باغ بجای گل نشسته در فصل بهار خار و خاشه. مجد همگر (از فرهنگ ضیاء). ، رشک و حسد. این معنی را صاحب فرهنگ جهانگیری برای آن ذکر کرده است و در فرهنگهای متأخر چون برهان قاطع و آنندراج نیز این معنی آمده است و بیت زیر از ناصرخسرو را شاهد آن آورده اند: گر چه شان کار همه ساخته از یکدگر است همگان کینه ور و خاشه بر یکدیگرند. نویسندۀ آنندراج گوید: صاحب فرهنگ جهانگیری در این کلمه اشتباه کرده است و اصل آن خاسته است نه خاشه و حق هم با صاحب آنندراج است چه اگر خاشه بدین معنی بود باید برای آن شواهد دیگری یافته میشد و حال آنکه شاهدی غیر از این بیت بدست نیامد. بذیل کلمه خاشاک رجوع شود
جای دگرگونه شده و منزلی نمانده در وی و جائی که کسی در آنجارسیدن نتواند. (آنندراج) (منتهی الارب) (فرهنگ رشیدی) ، فروتن و رکوع کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث اللغه). ترسکار. (مهذب الاسماء). المتواضعﷲ بقلبه و جوارحه. (تعریفات جرجانی). ج، خشّاع و خشّع، خاشعون. خاشعین. ذلیل. عجز و لابه کننده. خاضع. ترسیده کار: فی صلاتهم خاشعون. (قرآن 2/32). خاشعین ﷲ لا یشترون. (قرآن 199/3). و کانوا لنا خاشعین. (قرآن 90/21). لرأیته خاشعاً. (قرآن 21/59). ناظر قلبیم اگرخاشع بود گرچه گفت و لفظ ناخاضع بود. مولوی
جای دگرگونه شده و منزلی نمانده در وی و جائی که کسی در آنجارسیدن نتواند. (آنندراج) (منتهی الارب) (فرهنگ رشیدی) ، فروتن و رکوع کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث اللغه). ترسکار. (مهذب الاسماء). المتواضعﷲ بقلبه و جوارحه. (تعریفات جرجانی). ج، خُشّاع و خُشَّع، خاشعون. خاشعین. ذلیل. عجز و لابه کننده. خاضع. ترسیده کار: فی صلاتهم خاشعون. (قرآن 2/32). خاشعین ﷲ لا یشترون. (قرآن 199/3). و کانوا لنا خاشعین. (قرآن 90/21). لرأیته خاشعاً. (قرآن 21/59). ناظر قلبیم اگرخاشع بود گرچه گفت و لفظ ناخاضع بود. مولوی
یکی از شعرای فارسی زبان هند است که اصلش ایرانی ولی در کشمیر زندگی کرده است در تاریخ 1092 هجری قمری دیوانش مرتب شد و این بیت از اوست: جلوۀ سرو تو دیدیم و زمین گیر شدیم آن قدر محو تو گشتیم که تصویر شدیم. (قاموس الاعلام ترکی ج 3)
یکی از شعرای فارسی زبان هند است که اصلش ایرانی ولی در کشمیر زندگی کرده است در تاریخ 1092 هجری قمری دیوانش مرتب شد و این بیت از اوست: جلوۀ سرو تو دیدیم و زمین گیر شدیم آن قدر محو تو گشتیم که تصویر شدیم. (قاموس الاعلام ترکی ج 3)