ابن عبدالله بن کبیر بن مالک از بنی همدان و از مردم قحطان، جد اعراب جاهلی است. مسکن آنها در یمن بوده است و نبی علیه السلام به او نامه ای نوشت. (اعلام زرکلی ج 1 ص 282) (آنندراج) (منتهی الارب). و نامۀ مزبور را صاحب عقدالفرید نقل کرده است: هذا کتاب من محمد رسول الله الی مخلاف خارف و اهل جناب الهضب و حقاف الرمل مع وافر هاذی المشعار مالک بن نمط و من اسلم من قومه. ان ّ لهم فراعها و وهاطها و عزازها. ما اقامواالصلاه و آتواالزکاه یأکلون علافها و یرعون عافیها، لنا من دفئهم و صرامهم ماسلموا بالمیثاق و الامانه و لهم من الصدقه الثلب و الناب و الفصیل و الفارض و الکبش الحوری و علیهم الصالغ و القارح. (عقدالفرید ج 1 ص 274- 275)
ابن عبدالله بن کبیر بن مالک از بنی همدان و از مردم قحطان، جد اعراب جاهلی است. مسکن آنها در یمن بوده است و نبی علیه السلام به او نامه ای نوشت. (اعلام زرکلی ج 1 ص 282) (آنندراج) (منتهی الارب). و نامۀ مزبور را صاحب عقدالفرید نقل کرده است: هذا کتاب من محمد رسول الله الی مخلاف خارف و اهل جناب الهضب و حقاف الرمل مع وافر هاذی المشعار مالک بن نمط و من اسلم من قومه. اِن ّ لهم فراعها و وهاطها و عزازها. ما اقامواالصلاه و آتواالزکاه یأکلون علافها و یرعون عافیها، لنا مِن دفئهم و صرامهم ماسلموا بالمیثاق و الامانه و لهم من الصدقه الثلب و الناب و الفصیل و الفارض و الکبش الحوری و علیهم الصالغ و القارح. (عقدالفرید ج 1 ص 274- 275)
جمع واژۀ زخرف، کمال خوبی چیزی. رجوع به زخرف شود، جمع واژۀ زخرف، سخن به آرایش دروغ. (از منتهی الارب) : مختصر از این زخارف مقبول داشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 186). رجوع به زخرف شود، زخارف دنیا، آرایش و متلذذات آن. (منتهی الارب). آرایشهای دنیا. (غیاث اللغات) (آنندراج). جمع واژۀ زخرف، بمعنی آرایش. رجوع به زخرف و زخرفه شود، چیزهای آراسته. (فرهنگ نظام). جمع واژۀ زخرف، آراسته و آبدار از هر چیز. رجوع به زخرف شود، زراندوده ها و ملمع کرده ها، یعنی چیزهای ظاهرآراسته و باطن خراب. (غیاث اللغات از صراح و منتخب) (آنندراج). رجوع به زخرف و زخرفه شود، آرایش ها. آنچه عمارت و یا هر چیز دیگر را بدان بیارایند. زینتها. وسایل آراستن و پیراستن: در تزیین و تمویه آن بزخارف زریاب اختصار نکردند بلکه شفشهای زر از قدود بدود و اجسام اصنام و ابدان اوثان فرومیریختند و بر در و دیوارها می بستند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 421 چ تهران) ، آنچه کشتی را بدان بیارایند. آرایش های کشتی. (از لسان العرب) (از متن اللغه). ابن سیده در محکم گوید: زخارف زینت های کشتی را گویند. و در کتاب العین این عبارت در تفسیر زخارف آمده: ’ما یزخرف به السفن’، یعنی آنچه کشتی ها را بدان دارای زخرف (زیور) کنند. (از تاج العروس). رجوع به زخرف شود، جمع واژۀ زخرف، بمعنی نقش و نگار. نقش و نگارها، تصاویر، اشکال، از زر باشد یا از غیر زر. رجوع به زخرف و زخرفه و زخراف شود، جمع واژۀ زخرف. الوان گیاهان که بر زمین رویند. زخارف الارض. رجوع به زخرف شود، کشتی های آراسته. (ترجمه قاموس) (از معجم الوسیط). کشتی ها. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). کشتی های تزیین شده و یا آنچه کشتی ها را بدان زینت بخشند. (از متن اللغه). در تهذیب، زخارف بمعنی کشتی آمده. (از لسان العرب). رجوع به زخرف شود جمع واژۀ زخرف، پرنده ای است. و کراع ’زخارف’ را در شعر اوس که در ذیل مادۀ بالا نقل گردید بدین معنی تفسیر کرده و مقصود او را این پرنده دانسته است. رجوع به لسان العرب و تاج العروس ذیل زخرف شود، راهروهای آب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از متن اللغه) : زخارف آب، صفها است که از موجها پدید آید. (از ترجمه قاموس) جانورهایند که پرواز میکنند بر روی آب و چارپایند مثل مگس (کذا). (ترجمه قاموس). جانورانی چارپا و خرد که بر آب پرواز میکنند. (از متن اللغه). اوس بن حجر گوید: تذکر عیناً من غماز و مأها له حدب تستن فیه الزخارف. (از لسان العرب) (از تاج العروس). رجوع به زخرف شود
جَمعِ واژۀ زخرف، کمال خوبی چیزی. رجوع به زخرف شود، جَمعِ واژۀ زخرف، سخن به آرایش دروغ. (از منتهی الارب) : مختصر از این زخارف مقبول داشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 186). رجوع به زخرف شود، زخارف دنیا، آرایش و متلذذات آن. (منتهی الارب). آرایشهای دنیا. (غیاث اللغات) (آنندراج). جَمعِ واژۀ زخرف، بمعنی آرایش. رجوع به زخرف و زخرفه شود، چیزهای آراسته. (فرهنگ نظام). جَمعِ واژۀ زخرف، آراسته و آبدار از هر چیز. رجوع به زخرف شود، زراندوده ها و ملمع کرده ها، یعنی چیزهای ظاهرآراسته و باطن خراب. (غیاث اللغات از صراح و منتخب) (آنندراج). رجوع به زخرف و زخرفه شود، آرایش ها. آنچه عمارت و یا هر چیز دیگر را بدان بیارایند. زینتها. وسایل آراستن و پیراستن: در تزیین و تمویه آن بزخارف زریاب اختصار نکردند بلکه شفشهای زر از قدود بدود و اجسام اصنام و ابدان اوثان فرومیریختند و بر در و دیوارها می بستند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 421 چ تهران) ، آنچه کشتی را بدان بیارایند. آرایش های کشتی. (از لسان العرب) (از متن اللغه). ابن سیده در محکم گوید: زخارف زینت های کشتی را گویند. و در کتاب العین این عبارت در تفسیر زخارف آمده: ’ما یزخرف به السفن’، یعنی آنچه کشتی ها را بدان دارای زخرف (زیور) کنند. (از تاج العروس). رجوع به زخرف شود، جَمعِ واژۀ زخرف، بمعنی نقش و نگار. نقش و نگارها، تصاویر، اشکال، از زر باشد یا از غیر زر. رجوع به زخرف و زخرفه و زخراف شود، جَمعِ واژۀ زخرف. الوان گیاهان که بر زمین رویند. زخارف الارض. رجوع به زخرف شود، کشتی های آراسته. (ترجمه قاموس) (از معجم الوسیط). کشتی ها. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). کشتی های تزیین شده و یا آنچه کشتی ها را بدان زینت بخشند. (از متن اللغه). در تهذیب، زخارف بمعنی کشتی آمده. (از لسان العرب). رجوع به زخرف شود جَمعِ واژۀ زُخْرُف، پرنده ای است. و کراع ’زخارف’ را در شعر اوس که در ذیل مادۀ بالا نقل گردید بدین معنی تفسیر کرده و مقصود او را این پرنده دانسته است. رجوع به لسان العرب و تاج العروس ذیل زخرف شود، راهروهای آب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از متن اللغه) : زخارف آب، صفها است که از موجها پدید آید. (از ترجمه قاموس) جانورهایند که پرواز میکنند بر روی آب و چارپایند مثل مگس (کذا). (ترجمه قاموس). جانورانی چارپا و خرد که بر آب پرواز میکنند. (از متن اللغه). اوس بن حجر گوید: تذکر عیناً من غماز و مأها له حدب تستن فیه الزخارف. (از لسان العرب) (از تاج العروس). رجوع به زخرف شود
علأ بن عواز الخارفی از تابعین بوده است. وی از ابن عمرو روایت دارد و ابواسحاق الهمدانی از او روایت کند. (انساب سمعانی). واژه تابعی در تاریخ اسلام به فردی اطلاق می شود که یکی از یاران پیامبر را دیده و از او علم آموخته است، اما خود موفق به ملاقات با پیامبر اکرم (ص) نشده است. تابعین در سده اول هجری می زیستند و نقش مهمی در توسعه معارف اسلامی، به ویژه در زمینه روایت حدیث و فقه داشتند. نام های بزرگی چون حسن بصری، سعید بن مسیب و عطاء بن ابی رباح در شمار تابعین قرار دارند و آثار آنان در منابع معتبر اسلامی ثبت شده است.
علأ بن عواز الخارفی از تابعین بوده است. وی از ابن عمرو روایت دارد و ابواسحاق الهمدانی از او روایت کند. (انساب سمعانی). واژه تابعی در تاریخ اسلام به فردی اطلاق می شود که یکی از یاران پیامبر را دیده و از او علم آموخته است، اما خود موفق به ملاقات با پیامبر اکرم (ص) نشده است. تابعین در سده اول هجری می زیستند و نقش مهمی در توسعه معارف اسلامی، به ویژه در زمینه روایت حدیث و فقه داشتند. نام های بزرگی چون حسن بصری، سعید بن مسیب و عطاء بن ابی رباح در شمار تابعین قرار دارند و آثار آنان در منابع معتبر اسلامی ثبت شده است.
سنگی است از دسته سنگهای آذرین درونی که خود دسته مشخصی را بنام سنگهای خارایی تشکیل میدهد. سنگی است سخت و مرکب از بلورهای اصلی کوارتز فلدسپات و میکا که برنگهای خاکستری و پشت گلی و سبز دیده میشود گرانیت، نوعی از بافته ابریشمی که مانند صوف موج داراست و مخطط عتابی، نغمه ایست از موسیقی
سنگی است از دسته سنگهای آذرین درونی که خود دسته مشخصی را بنام سنگهای خارایی تشکیل میدهد. سنگی است سخت و مرکب از بلورهای اصلی کوارتز فلدسپات و میکا که برنگهای خاکستری و پشت گلی و سبز دیده میشود گرانیت، نوعی از بافته ابریشمی که مانند صوف موج داراست و مخطط عتابی، نغمه ایست از موسیقی
پاره کننده از هم درذنده، بر هم زننده شورنده، ناجور پاره کنه از هم درنده، آنچه که بر خلاف نظم عمومی و جریان طبیعی امور باشد هر چه که نظام عمومی را بر هم زند، جمع خوارق. یا خارق عادت. آنچه که بر خلاف عادت باشد خارق العاده، امری عجیب و غیر معتاد که از پیغمبر امام و یا ولی سر زند معجزه: کرامت خارق العاده
پاره کننده از هم درذنده، بر هم زننده شورنده، ناجور پاره کنه از هم درنده، آنچه که بر خلاف نظم عمومی و جریان طبیعی امور باشد هر چه که نظام عمومی را بر هم زند، جمع خوارق. یا خارق عادت. آنچه که بر خلاف عادت باشد خارق العاده، امری عجیب و غیر معتاد که از پیغمبر امام و یا ولی سر زند معجزه: کرامت خارق العاده