چکش، پتک، وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، کدین، پکوک، کوبن، برای مثال چو سندان کسی سخت رویی نکرد / که خایسک تادیب بر سر نخورد (سعدی۱ - ۱۲۲)، آیین جهان طبل جفا کوفتن است / خایسک بلا بر سر ما کوفتن است (بهار - ۱۱۲۶)
چکش، پُتک، وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، کُدین، پَکوک، کوبَن، برای مِثال چو سندان کسی سخت رویی نکرد / که خایسک تادیب بر سر نخوَرد (سعدی۱ - ۱۲۲)، آیین جهان طبل جفا کوفتن است / خایسک بلا بر سر ما کوفتن است (بهار - ۱۱۲۶)
گیاهی بیابانی شبیه بوتۀ هندوانه، با خارهای سه پهلو به اندازۀ نخود و شاخه هایی که بر روی زمین می خوابد خنجک، خسک، حسک، سه کوهک، شکوهنج، سکوهنچ، سیالخ، جسمی
گیاهی بیابانی شبیه بوتۀ هندوانه، با خارهای سه پهلو به اندازۀ نخود و شاخه هایی که بر روی زمین می خوابد خَنجَک، خَسَک، حَسَک، سِه کوهَک، شِکوهَنج، سِکوهَنچ، سَیالِخ، جَسمی
خارستان، این کلمه مرکب از خار و سان است چون بیمارسان بمعنی بیمارستان و شارسان بمعنی شارستان، رجوع به فرهنگ شاهنامۀ ولف شود، خارستان: خردمند مردم از آن شارسان گزیده بهامون یکی خارسان، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 209 نمرۀ 1435)، برآورد پرمایه ده شارسان شد آن شارسانها کنون خارسان، فردوسی، برفتند شادان بدان شارسان کجا گشته بود آنزمان خارسان، فردوسی، اگر تو بکوبی در شارسان بشاهی نیابی مگر خارسان، فردوسی، همان خارسان این سرای سپنج که هم ناز و گنج است و هم درد و رنج، فردوسی، نگه کرد جائی که بد خارسان از او کرد خرم یکی شارسان، فردوسی، من از بهر ایشان یکی شارسان بر آرم به بومی که بد خارسان، فردوسی، بگشتند برگرد آن شارسان که بد پیش از آن سربسر خارسان، فردوسی، بپیش اندر آمد یکی خارسان پیاده ببود اندر آن کارسان، فردوسی، بساشارسان گشت بیمارسان بسا گلستان نیز شد خارسان، فردوسی، ، ویرانه: که توران زمین را کنند خارسان نماند برین بوم و بر شارسان، فردوسی، چنان شد دژ وبارۀ شارسان کزین خود نه بینی بجز خارسان، فردوسی، همی گشت برگرد آن شارسان بدستی ندید اندر آن خارسان، فردوسی
خارستان، این کلمه مرکب از خار و سان است چون بیمارسان بمعنی بیمارستان و شارسان بمعنی شارستان، رجوع به فرهنگ شاهنامۀ ولف شود، خارستان: خردمند مردم از آن شارسان گزیده بهامون یکی خارسان، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 209 نمرۀ 1435)، برآورد پرمایه ده شارسان شد آن شارسانها کنون خارسان، فردوسی، برفتند شادان بدان شارسان کجا گشته بود آنزمان خارسان، فردوسی، اگر تو بکوبی در شارسان بشاهی نیابی مگر خارسان، فردوسی، همان خارسان این سرای سپنج که هم ناز و گنج است و هم درد و رنج، فردوسی، نگه کرد جائی که بد خارسان از او کرد خرم یکی شارسان، فردوسی، من از بهر ایشان یکی شارسان بر آرم به بومی که بد خارسان، فردوسی، بگشتند برگرد آن شارسان که بد پیش از آن سربسر خارسان، فردوسی، بپیش اندر آمد یکی خارسان پیاده ببود اندر آن کارسان، فردوسی، بساشارسان گشت بیمارسان بسا گلستان نیز شد خارسان، فردوسی، ، ویرانه: که توران زمین را کنند خارسان نماند برین بوم و بر شارسان، فردوسی، چنان شد دژ وبارۀ شارسان کزین خود نه بینی بجز خارسان، فردوسی، همی گشت برگرد آن شارسان بدستی ندید اندر آن خارسان، فردوسی
دهی است جزء دهستان گیل دولاب بخش رضوان ده شهرستان طوالش. واقع در 5هزارگزی خاور رضوان ده و یک هزارگزی راه آهن پونل به کپورچال. محلی است جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی است و دارای 586 تن سکنه است. آب آن از چاف رود و شفارود تأمین میشود. محصول آنجا برنج، ابریشم، صیفی و شغل اهالی زراعت و مکاری است. 15 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان گیل دولاب بخش رضوان ده شهرستان طوالش. واقع در 5هزارگزی خاور رضوان ده و یک هزارگزی راه آهن پونل به کپورچال. محلی است جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی است و دارای 586 تن سکنه است. آب آن از چاف رود و شفارود تأمین میشود. محصول آنجا برنج، ابریشم، صیفی و شغل اهالی زراعت و مکاری است. 15 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نام طایفه ای است از طوایف بختیاری. توضیح آنکه ایل بختیاری بدو طایفه اصلی تقسیم میشود: یکی هفت لنگ و دیگری چهار لنگ. شعبه هفت لنگ نیز به چهارقسمت میشود که دو قسمت اول آن دور کی هفت لنگ است که به ’شهی’، و ’اسیوند’، ’مورس’، ’قندعلی’، ’بابا احمدی’، ’عرب’ و ’آسترکی’ منقسم می گردد. شهی خود به ’ایهاوند’ و ’کورکور’ تقسیم میشود که ’خدرسرخ’ و ’خدری’ و ’گرگه’ و ’باپیر’ و ’سیف الدین وند’ از طوایف جزء کورکورند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 73 شود
نام طایفه ای است از طوایف بختیاری. توضیح آنکه ایل بختیاری بدو طایفه اصلی تقسیم میشود: یکی هفت لنگ و دیگری چهار لنگ. شعبه هفت لنگ نیز به چهارقسمت میشود که دو قسمت اول آن دور کی هفت لنگ است که به ’شهی’، و ’اسیوند’، ’مورس’، ’قندعلی’، ’بابا احمدی’، ’عرب’ و ’آسترکی’ منقسم می گردد. شهی خود به ’ایهاوند’ و ’کورکور’ تقسیم میشود که ’خدرسرخ’ و ’خدری’ و ’گرگه’ و ’باپیر’ و ’سیف الدین وند’ از طوایف جزء کورکورند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 73 شود
ابوالقاسم سعدی سعیدالخاخسری خادم ابوعلی یرمانی فقیه بوده است و از روات است. (انساب سمعانی). روات در دنیای حدیث شناسی اسلامی به کسانی گفته می شود که احادیث را از دیگران می شنوند، حفظ می کنند و به نسل های بعدی انتقال می دهند. این افراد در فرآیند گردآوری و انتشار حدیث، نقش مؤثری دارند. به ویژه در دوره های بعد از پیامبر اسلام (ص)، روات با دقت خود، موجب حفظ سنت نبوی در برابر تحریف ها و تغییرات شدند.
ابوالقاسم سعدی سعیدالخاخسری خادم ابوعلی یرمانی فقیه بوده است و از روات است. (انساب سمعانی). روات در دنیای حدیث شناسی اسلامی به کسانی گفته می شود که احادیث را از دیگران می شنوند، حفظ می کنند و به نسل های بعدی انتقال می دهند. این افراد در فرآیند گردآوری و انتشار حدیث، نقش مؤثری دارند. به ویژه در دوره های بعد از پیامبر اسلام (ص)، روات با دقت خود، موجب حفظ سنت نبوی در برابر تحریف ها و تغییرات شدند.
خاری باشد سه پهلو بهترین آن بستانی بود و آن را مغربیان حمص الامیر خوانند معتدل است و آن را در جای که کک بسیار باشد بیفشانند همه بمیرند. (آنندراج) (برهان قاطع). نام نباتی است که در خرابه ها و نزدیک آبها می روید شاخه های آن بر روی زمین پهن شود و خار آن چون بر پای پیل رود فریاد برآورد و در دواها بکار برند. (انجمن آرای ناصری). گیاهی است که دارای ساقه های دراز و چترهائی کم گل و دانه هائی است که برجستگیهای روی آن بصورت خارهای کوچک و منحنی در آمده و به لباس می چسبد. (گیاه شناسی حسین گل گلاب ص 236). بستیباج. شکوهنج. شکوهج، تخمی است خاردار که بدواها بکار آید. (فهرست مخزن الادویه) (بحر الجواهر). رجوع به خسک شود، خنجک و آن خاری باشد سه پهلو از آهن که در روز جنگ برای مجروح شدن دست اسبان در میدان ریزند و چنانکه گفته اند: خسک در گذرگاه کین ریختند نقیبان خروشیدن انگیختند. (از آنندراج). حسک
خاری باشد سه پهلو بهترین آن بستانی بود و آن را مغربیان حمص الامیر خوانند معتدل است و آن را در جای که کک بسیار باشد بیفشانند همه بمیرند. (آنندراج) (برهان قاطع). نام نباتی است که در خرابه ها و نزدیک آبها می روید شاخه های آن بر روی زمین پهن شود و خار آن چون بر پای پیل رود فریاد برآورد و در دواها بکار برند. (انجمن آرای ناصری). گیاهی است که دارای ساقه های دراز و چترهائی کم گل و دانه هائی است که برجستگیهای روی آن بصورت خارهای کوچک و منحنی در آمده و به لباس می چسبد. (گیاه شناسی حسین گل گلاب ص 236). بستیباج. شکوهنج. شکوهج، تخمی است خاردار که بدواها بکار آید. (فهرست مخزن الادویه) (بحر الجواهر). رجوع به خسک شود، خَنجَک و آن خاری باشد سه پهلو از آهن که در روز جنگ برای مجروح شدن دست اسبان در میدان ریزند و چنانکه گفته اند: خسک در گذرگاه کین ریختند نقیبان خروشیدن انگیختند. (از آنندراج). حَسَک
ناحیه ای است بخراسان و در آنجا مدرسه ای و مسجد جامعی وجود دارد که ظاهراً در قرن نهم ساخته شده اند. (از تاریخ صنایع ایران تألیف دکتر ج کریستی ویلسون ترجمه فریار ص 234)
ناحیه ای است بخراسان و در آنجا مدرسه ای و مسجد جامعی وجود دارد که ظاهراً در قرن نهم ساخته شده اند. (از تاریخ صنایع ایران تألیف دکتر ج کریستی ویلسون ترجمه فریار ص 234)
گیاهی است از دستۀ لوله گلی ها و نهنج آن کروی و پرخار است و مادۀ قندی ترشح می کند که آن را شکرتیغال گویند و برای تسکین سرفه مؤثر است. (گیاه شناسی گل گلاب ص 261)
گیاهی است از دستۀ لوله گلی ها و نهنج آن کروی و پرخار است و مادۀ قندی ترشح می کند که آن را شکرتیغال گویند و برای تسکین سرفه مؤثر است. (گیاه شناسی گل گلاب ص 261)