معنی خادش - جستجوی لغت در جدول جو
خادش
خودش، خود
ادامه...
خودش، خود
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر خادم
خادم
خدمت کننده، خدمتگزار، نوکر، خدمتکار، کنایه از مطیع، در تصوف کسی که در خانقاه به درویشان خدمت می کند
ادامه...
خدمت کننده، خدمتگزار، نوکر، خدمتکار، کنایه از مطیع، در تصوف کسی که در خانقاه به درویشان خدمت می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویر خارش
خارش
خاریدن، پیدا شدن حالت یا علتی در پوست بدن که باعث خاریدن آن شود، در پزشکی جرب
ادامه...
خاریدن، پیدا شدن حالت یا علتی در پوست بدن که باعث خاریدن آن شود، در پزشکی جرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویر خادع
خادع
خدعه کننده، نیرنگ باز
ادامه...
خدعه کننده، نیرنگ باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویر خامش
خامش
خاموش، ساکت، بی صدا، به طور آرام، ساکت باش
ادامه...
خاموش، ساکت، بی صدا، به طور آرام، ساکت باش
فرهنگ فارسی عمید
تصویر خاده
خاده
چوب راست و بلندی که برای دار زدن محکومان از آن استفاده می شد
ادامه...
چوب راست و بلندی که برای دار زدن محکومان از آن استفاده می شد
فرهنگ فارسی عمید
خادشه
(دِ شَ)
اطراف درخت خاردار. (منتهی الارب)
ادامه...
اطراف درخت خاردار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تخادش
(اِ لِ)
رجوع به تخارش شود
ادامه...
رجوع به تخارش شود
لغت نامه دهخدا
تصویر خارش
خارش
عمل خاریدن
ادامه...
عمل خاریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر خامش
خامش
خاموش، ساکت
ادامه...
خاموش، ساکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر خاده
خاده
چوب راست و بلند
ادامه...
چوب راست و بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر خادم
خادم
خدمتکار، پرستار، نوکر، چاکر، گماشته، ملازم
ادامه...
خدمتکار، پرستار، نوکر، چاکر، گماشته، ملازم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر خادع
خادع
فریبنده، خدعه کننده
ادامه...
فریبنده، خدعه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر خادر
خادر
سست، سرگشته، پرده نشین پرده نشین، سست کسل، متحیر سرگشته
ادامه...
سست، سرگشته، پرده نشین پرده نشین، سست کسل، متحیر سرگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر خامش
خامش
((مُ))
ساکت، آرام، خاموش
ادامه...
ساکت، آرام، خاموش
فرهنگ فارسی معین
تصویر خادر
خادر
((دِ))
پرده نشین، سست، کسل، متحیر، سرگشته
ادامه...
پرده نشین، سست، کسل، متحیر، سرگشته
فرهنگ فارسی معین
تصویر خادع
خادع
((دِ))
فریبنده، خدعه کننده
ادامه...
فریبنده، خدعه کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویر خادم
خادم
((دِ))
خدمتگزار، مستخدم، جمع خدّام
ادامه...
خدمتگزار، مستخدم، جمع خُدّام
فرهنگ فارسی معین
تصویر خاده
خاده
((دِ))
هر چوب راست و بلند
ادامه...
هر چوب راست و بلند
فرهنگ فارسی معین
تصویر خارش
خارش
((رِ))
خاریدن، گر، بیماری پوستی که با خارش همراه است
ادامه...
خاریدن، گر، بیماری پوستی که با خارش همراه است
فرهنگ فارسی معین
تصویر خادم
خادم
پیشکار
ادامه...
پیشکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر خارش
خارش
Itchiness
ادامه...
Itchiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر خارش
خارش
خارِش
démangeaison
ادامه...
démangeaison
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویر خارش
خارش
خارِش
Juckreiz
ادامه...
Juckreiz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر خارش
خارش
خارِش
свербіж , свербіж
ادامه...
свербіж , свербіж
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر خارش
خارش
خارِش
swędzenie
ادامه...
swędzenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر خارش
خارش
خارِش
瘙痒
ادامه...
瘙痒
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر خارش
خارش
خارِش
coceira
ادامه...
coceira
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر خارش
خارش
خارِش
prurito
ادامه...
prurito
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویر خارش
خارش
خارِش
picazón
ادامه...
picazón
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویر خارش
خارش
خارِش
зуд
ادامه...
зуд
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر خارش
خارش
خارِش
jeuk
ادامه...
jeuk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویر خارش
خارش
خارِش
อาการคัน , อาการคัน
ادامه...
อาการคัน , อาการคัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویر خارش
خارش
خارِش
gatal
ادامه...
gatal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویر خارش
خارش
خارِش
खुजली
ادامه...
खुजली
دیکشنری فارسی به هندی