- خاتل
- خدعه کننده، مکار
معنی خاتل - جستجوی لغت در جدول جو
- خاتل
- خدعه کننده، مکار، حیله گر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یکدیگر را فریفتن
پایانی
آدمکش، آدم کش
سست و تباه شدن کار زیان رسیدن بکارها نادرست شدن کار خلل پذیرفتن، نابسامانی بی سروسامانی، آشفتگی فکر نقصان عقل. یا اختل حواس. پراکندگی و پریشانی حسها. یا اختل عقل. شوریده عقل بودن نقصان عقل
سمورک از جانوران لاتینی تازی گشته
چکه چکیده دارویی است مانند کمای خشک مستعمل در طب قدیم روشنک
گریزنده
باطل و بیهوده
سر سبز تر و تازه
گمنام، بی ارزش گمنام بی نام و نشان، بی قدر فرومایه، جمع خاملین
خدعه کننده
هزیمت یافته
فریبنده، سخت تاریک
آخر و پایان هر چیزی
غدر کننده و فریبنده
تباهکار، مفسد، اهرمن
زن کوتاه کوچک اندام مرد گول
نگهدارنده، خودخواه مرد، ترفند کار
دل آگاه
دانه ای سرخ یا سیاه رنگ به اندازه باقلا
کسی که دیگری را بکشد، کشنده
گمنام، بی نام ونشان، فرومایه، بیقدر
شاتل، روشنک، دانه ای به اندازۀ باقلا، به رنگ سرخ یا سیاه که مصرف دارویی داشته و در هند می روید
روشنک، دانه ای به اندازۀ باقلا به رنگ سرخ یا سیاه که مصرف دارویی داشته و در هند می روید، ساتل
فضاپیمایی بال دار برای بردن فضانوردان به ایستگاه های فضایی و بازگرداندن آن ها که می تواند روی زمین بنشیند
شاتل فضایی: فضاپیمایی بال دار برای بردن فضانوردان به ایستگاه های فضایی و بازگرداندن آن ها که می تواند روی زمین بنشیند
فضاپیمایی بال دار برای بردن فضانوردان به ایستگاه های فضایی و بازگرداندن آن ها که می تواند روی زمین بنشیند
شاتل فضایی: فضاپیمایی بال دار برای بردن فضانوردان به ایستگاه های فضایی و بازگرداندن آن ها که می تواند روی زمین بنشیند
مکار، بسیار مکر کننده، پرمکر، حیله گر، فریب دهنده
نقوش و طرح های تزیینی که با ریزه های عاج یا استخوان یا چوب و فلز پدید آورده باشند و برای زینت کاری و نقش و نگار کردن قوطی، جعبه، قاب عکس و سایر اشیای چوبی به کار می رود، انگشتر، انگشتری، نگین انگشتری، مهر،
پایان، عاقبت هر چیز، کنایه از فرمان، حکم
ختم کننده، تمام کننده
پایان، عاقبت هر چیز، کنایه از فرمان، حکم
ختم کننده، تمام کننده
هزیمت یافته، آنکه از یاری، نصرت و اعانت دیگری خودداری کند
کسی که انسان یا حیوان را بکشد و جانداری را بی جان نماید، قتل کننده، آدمکش، خونخوار
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
انگشتری، مهر، نگین، جمع خواتم، آخری، آخرین، اشیایی مثل قاب عکس، جای قلم و مانند آن که بر روی آن با عاج، استخوان، فلز و چوب زینت کاری و نقش و نگار شده باشد
نقطه سیاه بر روی پوست بدن، دلجوی، دلربای، دل آرای، نیک اختر برادر مادر، دائی برادر مادر، دائی