جدول جو
جدول جو

معنی خاب - جستجوی لغت در جدول جو

خاب
بازپس افکنده را گویند و در عربی بی بهره شده باشد، (برهان)،
نوم و خواب، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خاب
بی بهرگی این واژه پارسی نیز هست برابر با باز پس افکنده باز پس افکنده
فرهنگ لغت هوشیار
خاب
((ص. اِ))
بازپس افکنده
تصویری از خاب
تصویر خاب
فرهنگ فارسی معین
خاب
حرف تصدیق به معنی خوب، بله، صحیح است
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خابان
تصویر خابان
(پسرانه)
نام سردار ایرانی در زمان رستم فرخزاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خابیه
تصویر خابیه
خم، خمره، سبو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خابط
تصویر خابط
کسی که بدون بصیرت به کاری می پردازد یا به بیراهه می رود، خبط کننده
فرهنگ فارسی عمید
دولت طولون یا بنی طولون، در مصر از 254 تا 292 هجری قمری مؤسس آن احمد بن طولون. این سلسله را حکام خلفای عباسی برانداختند
لغت نامه دهخدا
(بِ)
مرد با آگاهی. (منتهی الارب). العالم بالخبر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ابن اعرابی گوید موضعی است، و شاید لغتی است در خابور، (معجم البلدان)، یوم الخابور نام جنگی است که در خابور روی داده، صاحب مجمع الامثال چنین نویسد: الخابور موضع بالشام و هویوم قتل فیه عمیران الحباب و فی ذلک یقول: نقیعبن سالم:
و لوقعه الخابور ان تک خلتها
خلقت فان ّ سماعها لم یخلق،
(مجمع الأمثال میدانی ص 762)
لغت نامه دهخدا
(رُلْ ؟)
از اعمال موصل در شرق دجله و آن نهری است که از کوهستانها آید و زمین ها و دهکده ها را سیراب کند سپس به دجله بریزد و مخرج آن زمین زوزان است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
شریح بن رمان بن شریح خابوری مکنی به ابی الرمان. سمعانی گوید: پیری نیکوکار از اهل عرابان است (که در ساحل نهر خابور واقع است اندکی از وی حدیث نقل کرده ام و در اواخر سال 534 هجری قمری درحالیکه هنوز حیات داشت وی را ترک گفتم. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
نسبت است بخابور، رجوع به انساب سمعانی شود
لغت نامه دهخدا
(بِ ءْ)
ناامید. یقال: کید خابی ٔ، ای خائب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شهری است که از آنجا تا ایلیا پنج روز راه است و هنگامی که عمر بن خطاب بسال شانزدهم هجرت بجانب بیت المقدس میرفت از آنجا گذشت. (حبیب السیر چ 1 تهران جزء 4 از ج 1 ص 161). و رجوع به باب الخابیه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
خابیه. خم. خنب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) :
چون جانهاشان برکند، خونشان ز تن بپراکند
آرد بفردا افکند، در خسروانی خابیه.
منوچهری.
و رجوع به بنت الخابیه و رجوع به خابئه و خابه شود
لغت نامه دهخدا
(بِ ءَ)
خم. و بدون همزه نیز هست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
یکی از پادشاهان بنی اسرائیل که در 918 قبل از میلاد بسلطنت رسید و باغواء زن خویش مسما به ایزابل به الهۀ بعل گروید و معبدی برای آن بت بساخت و او نسبت به حضرت الیاس جور و ستم فراوان روا داشت. پس از 20 سال سلطنت راندن، پادشاه آرام موسوم به بن هدد با وی جنگی درپیوست و اخاب در آن جنگ کشته شد. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
بلایۀ کربز. (منتهی الارب). الردی الخداع. (اقرب الموارد) ، ناپاک و پلید، بدکار، فرومایه، غدار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
با نان. رجل خابز، مرد با نان. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
شیر که اسد باشد. (منتهی الارب). شیر بیشه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
سخت، کسی که دروغ بربافد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
خم. (منتهی الارب). و رجوع به خابئه شود
لغت نامه دهخدا
(خابْ بَ)
واحد خواب ّ است که قرابت و مصاهرت است. یقال: لی من فلان خواب ّ، ای قرابات و مصاهره. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
مستورکننده، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خابس
تصویر خابس
شیر بیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خابن
تصویر خابن
دروغباف، سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خابل
تصویر خابل
تباهکار، مفسد، اهرمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خابط
تصویر خابط
کسی که بیراهه می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خابث
تصویر خابث
کر بز، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خابز
تصویر خابز
مرز بان، دارنده نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خابر
تصویر خابر
مردآگاه، عالم با خبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خابیه
تصویر خابیه
خم خنب سبو، سبوی بزرگ خم خنب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خابئه
تصویر خابئه
سبو، خمره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خابیه
تصویر خابیه
((یَ یا یِ))
خم، خنب
فرهنگ فارسی معین