جدول جو
جدول جو

معنی خائیز - جستجوی لغت در جدول جو

خائیز
ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بهبهان 17 هزارگزی شمال خاوری بهبهان 17 هزارگزی شمال راه بهبهان به اهواز، سکنه 44 تن، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

رودی به فرانسه به طول 180 هزارگز که از تپه های لانمزان سرچشمه گیردو میراند کوندم نرارا مشروب ساخته و بگارون ریزد
لغت نامه دهخدا
نوعی خورش است و آن چنان است که گوشت گوسفند یا گوساله را با پوست دباغت کرده آنها را در سرکه پرورده و بعد در روغن پخته و مرق آن را صاف نموده بخورند و در أصل ’خام آمیز’ بوده یعنی در خامی آمیزش یافته است، معرب آن را ’آمص’ بر وزن ’کامل’ و ’عامیص’ بر وزن ’هابیل’ گویند، (انجمن آرای ناصری) (آنندراج)، گوشت خام که در سرکه افکنند، قمیز، (زمخشری)، طعامی ست از گوشت گوساله با پوست آن و یا شوربای سکباج که سرد کرده و روغن آن را دور سازند، (از تاج العروس)، آبگوشت بی چربشی که گذارند سرد شود تا ببندد، (ناظم الاطباء)، آمص، عامص، آمیص، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام موضع بسیار کوچکی است در بازارک پنجشیر مغرب دریای کلان پنجشیر به افغانستان، این نقطه بر سر راه اتومبیل رو قرار دارد و جمعیت آن تخمیناً پنجاه خانوار تاجیک است که بزبان فارسی تکلم میکنند، محصول آنجا از سردرختی: توت و انگور و از غلات و حبوبات: گندم و جو و باقلا و ارزن و از مواشی: گاو و بز میباشد (البته مقدار کم)، (ازقاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای است از ولایت دشتستان فارس قریب به خورمج و آن قصبه ای است معمور و نارنگی آن بخوبی مشهور، (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری)، ’نام ناحیۀ کوچکی است مشتمل بر بنیان وتل کرگوئی و کشی و تمام این ناحیۀ کوچک که فرسنگی درازی آن است بساتین مرکبات و نخلستان است و نارنگی خاویز در خوبی مشهور است، و باغستان بوشهر این ناحیه است، در دامنۀ شمالی کوه بیر می افتاده و چندین چشمۀ پرآب گوارا دارد’، (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
خزان، خریف، برگ ریزان، تیر، تیرماه، بادبیز، بادبز، سفیدبری، (برهان)، و آن مدت ماندن آفتاب است در بروج میزان و عقرب و قوس، سومین فصل سال، و کلمه پائیز با اینکه میان عامه بسیار متداول است در نظم و نثر فصحا یافته نشد،
- پائیز عمر، روزگار پیری،
- امثال:
جوجه را در پائیز میشمارند، یعنی جوجه های بهاره تا بپائیز رسند برخی در چاه و چاله افتد و بعضی را مرغان شکاری و شغال و روباه رباید و مثل در نظایر این مورد مستعمل است، نظیر: گوسفند را در آغل شمارند
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان فارغان بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع در 540هزارگزی خاور حاجی آباد و پنج هزارگزی جنوب راه مالرو حاجی آباد، فارغان، محلی است جلگه، گرمسیر و سکنۀ آن 277 تن است، آب آن از رودخانه و محصول آن خرما و شغل اهالی زراعت و راه ده مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
عمل خاینده، در شکر خائی و ژاژخائی و مانند آن، رجوع به خائیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پائیز
تصویر پائیز
پاییز
فرهنگ لغت هوشیار
عملی در پخت برنجدر پختن پلوی آب کشی مقداری از آب جوشیده را
فرهنگ گویش مازندرانی
یک هزارمتر مربع
فرهنگ گویش مازندرانی