جدول جو
جدول جو

معنی حیقط - جستجوی لغت در جدول جو

حیقط(حَ قُ)
تذرو نر. (منتهی الارب) (آنندراج). تذرو نر. حیقطان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حیاط
تصویر حیاط
صحن خانه، زمین جلو ساختمان که دور آن دیوار باشد
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
محوطه و هر جای دیواربست و سرای و خانه و صحن خانه. (ناظم الاطباء). صحن و گشادگی خانه. در تداول فارسی، فضائی وسیع و بی سقف که اطاقها بر طرفی یا چند طرف آن بنا شده است.
- حیاط آشپزخانه.
- حیاط اندرونی.
- حیاط بیرونی.
- حیاط خلوت، سراچه ای در خانه که برای کارهای خاص کنند.
- حیاط طویله
لغت نامه دهخدا
(حَ قُ نَ)
مؤنث حیقطان. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به حیقطان شود
لغت نامه دهخدا
(حَ قَ)
سبکی جسم و بسیاری حرکت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). سبکی تن
لغت نامه دهخدا
(حِ قِ)
کلمه ای است که بدان اسپ را زجر کنند. (منتهی الارب). هی !
لغت نامه دهخدا
(تَ ضَوْ وُ)
آماسیدن پوست است و منتفخ گردیدن از آثار تازیانه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
طایفه ای از طوایف ناحیۀ مکران. (جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(حَ قَ / قُ)
خوار، ضعیف، لئیم الاصل. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ حائط، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، رجوع به حائط شود
لغت نامه دهخدا
(حَ قَ)
کسی که خیر در وی نباشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ قَ)
درختی است مثل درمنه یؤکل به التمر. (منتهی الارب). شجره کالشیح یؤکل به التمر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ قَ)
نوعی از مرغان است یا دراج. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ قُ)
تذرو نر. (منتهی الارب) (آنندراج). درّاج نر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حیاط
تصویر حیاط
محوطه و هر جای که دیوار بست و سرای و خانه و صحن خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیقر
تصویر حیقر
خوار، بد گهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیاط
تصویر حیاط
((حَ))
صحن خانه، زمین برابر ساختمان که دور آن دیوار باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیاط
تصویر حیاط
سرا، میان سرا
فرهنگ واژه فارسی سره
رحبه، ساحت، صحن، فضا، محوطه
فرهنگ واژه مترادف متضاد