جدول جو
جدول جو

معنی حیر - جستجوی لغت در جدول جو

حیر(حِ یَ / حَ یَ)
بسیار از مال و اهل. (منتهی الارب). الکثیر من المال و الاهل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
حیر(تَ)
سرگشته شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، حیره است در جمیع معانی آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حیره شود
لغت نامه دهخدا
حیر(حَ)
کربلا. (منتهی الارب). حایرالحسین.
- حیرالاوزّ، حایرالحسین. (معجم البلدان ج 3 ص 203)
لغت نامه دهخدا
حیر(حَ)
جای گرد آمدن آب، جای مغاک که آب باران در آن گرد آید. (منتهی الارب) (آنندراج) ، جای پست. (منتهی الارب) ، بستان، حیره است در جمیع معانی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حیره شود
لغت نامه دهخدا
حیر(حَیْیِ)
ابر. (منتهی الارب). ابری که از باران ناشی و در آسمان سرگردان میشود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
حیر
بستان، پسته، سرگشتگی
تصویری از حیر
تصویر حیر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حیرت
تصویر حیرت
سرگشته شدن، سرگردان شدن، سرگشتگی، سرگردانی، آشفتگی
در تصوف از مراحل سلوک که در آن عارف خود را سرگشته می یابد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیرت انگیز
تصویر حیرت انگیز
موجب تحیر و تعجب، حیرت آور
حیز انتفاع: کنایه از استفاده، بهره برداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحیر
تصویر تحیر
حیران شدن، سرگشته شدن، سرگردانی، سرگشتگی، در تصوف از مراحل سلوک که عارف در آن مرحله خود را سرگشتۀ جمال و جلال الهی می بیند
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
مبتلی به بیماری سل. مسلول. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سرگشته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (آنندراج) (فرهنگ نظام). سرگشته شدن و در حیرت افتادن. (از قطر المحیط). در حیرت افتادن. (اقرب الموارد). تحیر به چیزی، دیده سرگشته شدن و بیرون شد کار ندانستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حیرت و سرگردانی و سرگشتگی و آشفتگی. دهشت و تعجب و شگفتی. (ناظم الاطباء) : چون واقف گشتم گفتی طشتی بر سر من ریختند پر از آتش و نیک بترسیدم از سطوت محمودی و خشک بماندم. وی اثر آن تحیر در من بدید، گفت چیست که فروماندی و سخن نمیگویی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 130). و اگر مسئلتی افتد مشکلتر که ترا در آن تحیری افزاید و از ما در آن باب مثالی نیافته باشی استطلاع رای ما کنی و نامه ها فرستی با قاصدان مسرع. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 211). تحیر و تردد بدو (شیر) راه یافته است. (کلیله و دمنه). چون خوابی نیکو که دیده آید بی شک دل بگشاید اما پس از بیداری بجز تحیر و تأسف نباشد. (کلیله و دمنه).
تو در چاه تحیر مانده وز بهر خلاص تو
خیال او رسن در دست بر بالای چاه اینک.
خاقانی.
مردی غریق گشتۀ بحرتحیرم
رندی غریب مانده به کوی قلندرم.
خاقانی.
توخود نهان نباشی کاندر نهان مائی
خاقانی از تحیر پرسان که تو کجائی.
خاقانی.
واصفان حلیۀ جمالش به تحیر منسوب. (گلستان). و دست تحیر به دندان گزیدن گرفت. (گلستان)، تحیر ماء، گرد برگشتن آب، تحیر مکان به ماء، پر شدن جای به آب، تحیر شباب، رسیدن جوانی به جمیع اعضاء بدن، تحیر سحاب، متوجه نشدن ابر به سمتی، تحیر جفنه، پر شدن کاسه از طعام و چربش گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
متحیرتر.
- امثال:
احیر من اللیل.
احیر من ضب ّ، لانه اذا فارق جحره لم یهتد للرجوع.
احیر من ورل، و هو دابّه مثل الضب ّ یوصف بالحیره. (مجمع الامثال میدانی).
احیر من ید فی رحم
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بحیر بن ورقاء صریمی از قبیلۀ تمیم و از شجعان عرب در عصر اموی بودو با امیه بن عبدالله حاکم خراسان همراهی داشت و با مهلب در جنگهایش شرکت میکرد و صعصعه بن حرب او را در خراسان بکشت (81 هجری قمری). (از اعلام زرکلی ج 1 ص 139)
لغت نامه دهخدا
(بُ حَ)
تصغیر بحر. دریای کوچک. (از معجم البلدان). در تصغیر بحر، بحیرکمتر استعمال کنند. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از حیرت کردن
تصویر حیرت کردن
گرازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیرت انگیز
تصویر حیرت انگیز
باعث حیرت و موجب تعجب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیرت افزا
تصویر حیرت افزا
شگفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیرت آباد
تصویر حیرت آباد
جایی که کسان در آن متحیر گردند محل سرگردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیرت آور
تصویر حیرت آور
تعجب آور حیرت انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیرت زده
تصویر حیرت زده
خیره مانده سرگشته سرگردان سراسیمه هاژه گرازان متحیر سرگشته: (باقیافه حیرت زده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیرتکده
تصویر حیرتکده
حیرتظباد: هاژیکده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیره حیرت
تصویر حیره حیرت
هاژی ستووی سر گشتگی خیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
سرگردان ماندن سرگشتنه و متحیر ماندن، کاتوره ماندن سرگردان ماندن هامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیران
تصویر حیران
سرگشته، فرومانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیرانی
تصویر حیرانی
کاتورگی سترتکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحیر
تصویر تحیر
سرگشته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیرت
تصویر حیرت
بر یک حال ماندن از تعجب چیزی، نامردی، هیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیرت زده
تصویر حیرت زده
((~. زَ دِ))
متحیر، سرگشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیرت آور
تصویر حیرت آور
((~. وَ))
تعجب آور، شگفت انگیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحیر
تصویر تحیر
((تَ حَ یُّ))
سرگشته شدن، حیران گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیرت
تصویر حیرت
شگفتی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حیرت آور
تصویر حیرت آور
شگفت آور، شگفت انگیز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حیرت زده
تصویر حیرت زده
شگفت زده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حیرت انگیز
تصویر حیرت انگیز
شگفت انگیز
فرهنگ واژه فارسی سره
حیرت، حیرانی، درماندگی، سرگردانی، سرگشتگی، حیرت زده شدن، سرگشته شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد