جدول جو
جدول جو

معنی حیدرکلیج - جستجوی لغت در جدول جو

حیدرکلیج
(حَ دَ ؟)
کلوچه ای. مجمع الخواص نام او و ابیاتی از وی را آورده است. و نیز از اوست:
دلا مجنون صفت خود را خلاص از قید عالم کن
ره صحرای محنت گیر و رو در وادی غم کن.
درد و غمت که بهر دل ریش مرهمند
یاران همنشین و رفیقان همدمند.
رجوع به مجالس النفایس ص 152 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ دَ کَ)
دهی است از دهستان ببشۀ بخش مرکزی شهرستان بابل. در یک هزارگزی شوسۀ بابل و شاهی است. دارای 215 تن سکنه است. محصولاتش برنج، پنبه، کنف، پیاز، صیفی و غلات. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا