دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل. دارای 100 تن سکنه است. محصولاتش غلات و میوه. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل. دارای 100 تن سکنه است. محصولاتش غلات و میوه. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
ابوالحسن فقیه داودی. از اخیار علماء و دانشمندان و با ابن الندیم معاصر و دوست بوده است. رجوع به فهرست ابن الندیم چ مطبعۀ رحمانیۀ مصر ص 307 شود لقب علی بن ابیطالب (ع) : انا الذی سمتنی امی حیدره ضرغام آجام و لیث قسوره. (منسوب بحضرت علی (ع))
ابوالحسن فقیه داودی. از اخیار علماء و دانشمندان و با ابن الندیم معاصر و دوست بوده است. رجوع به فهرست ابن الندیم چ مطبعۀ رحمانیۀ مصر ص 307 شود لقب علی بن ابیطالب (ع) : انا الذی سمتنی امی حیدره ضرغام آجام و لیث قسوره. (منسوب بحضرت علی (ع))
ابن محمد بن ادریس ثانی، (یا علی اول) ، ملقّب به حیدره. چهارمین تن از ادراسه در مراکش است. وی از سال 221 تا 234 هجری قمری حکومت کرد. او مردی باذکاوت و شریف و فاضل بود و در سال 234 در سنین جوانی درگذشت. (از طبقات سلاطین اسلام ص 29) (الاعلام زرکلی بنقل از الاستقصاء ج 1 ص 67 و جذوهالاقتباس ص 290)
ابن محمد بن ادریس ثانی، (یا علی اول) ، ملقّب به حیدره. چهارمین تن از ادراسه در مراکش است. وی از سال 221 تا 234 هجری قمری حکومت کرد. او مردی باذکاوت و شریف و فاضل بود و در سال 234 در سنین جوانی درگذشت. (از طبقات سلاطین اسلام ص 29) (الاعلام زرکلی بنقل از الاستقصاء ج 1 ص 67 و جذوهالاقتباس ص 290)
لبلاب و عشقه را گویند که عشق پیچان باشدو آن نباتی است که به درخت می نشیند. (از برهان) (ازآنندراج). یذره قسوس است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به عشقه و لبلاب شود
لبلاب و عشقه را گویند که عشق پیچان باشدو آن نباتی است که به درخت می نشیند. (از برهان) (ازآنندراج). یذره قسوس است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به عشقه و لبلاب شود
در نصاب الصبیان ابونصر فراهی این بیت آمده است: ریه شش قفا حیره (یا هیره) و وجه روی فخذ ران عقب پاشنه رجل پای. مرحوم ادیب پیشاوری میفرمودند که درنواحی ما حیزه، به معنی پشت و قفاست و معنی بدکاره یا مأبون یا پشت که بکلمه حیز داده میشود مأخوذ از همین معنای قفا و پشت است. (از یادداشت مرحوم دهخدا). و در آنندراج و غیاث اللغات آمده: اکثر شارحان نصاب در تحقیق این لفظ عاجز شده اند و نوشته اند که ظاهراً قومی پس سر را بفارسی حیره میگفته باشند و شارحی نوشته که چیره به جیم فارسی است، به معنی پس سر و این زبان قومی است از بلاد ماوراءالنهر. (آنندراج) (ازغیاث)
در نصاب الصبیان ابونصر فراهی این بیت آمده است: ریه شش قفا حیره (یا هیره) و وجه روی فخذ ران عقب پاشنه رجل پای. مرحوم ادیب پیشاوری میفرمودند که درنواحی ما حیزه، به معنی پشت و قفاست و معنی بدکاره یا مأبون یا پشت که بکلمه حیز داده میشود مأخوذ از همین معنای قفا و پشت است. (از یادداشت مرحوم دهخدا). و در آنندراج و غیاث اللغات آمده: اکثر شارحان نصاب در تحقیق این لفظ عاجز شده اند و نوشته اند که ظاهراً قومی پس سر را بفارسی حیره میگفته باشند و شارحی نوشته که چیره به جیم فارسی است، به معنی پس سر و این زبان قومی است از بلاد ماوراءالنهر. (آنندراج) (ازغیاث)
نام علی بن ابیطالب (ع). (شرفنامۀ منیری) : گر او رفتی بجای حیدر گرد برزم شاه گردان عمرو عنتر نش آهن درع بایستی نه دلدل نه سرپایانش بایستی نه مغفر. دقیقی. این سنیان که سیرتشان بغض حیدر است حقا که دشمنان ابوبکر و عمرّند. ناصرخسرو. داور مهدی سیاست مهدی امت پناه رستم حیدرکفایت حیدر احمدلوا. خاقانی
نام علی بن ابیطالب (ع). (شرفنامۀ منیری) : گر او رفتی بجای حیدر گرد برزم شاه گردان عمرو عنتر نش آهن درع بایستی نه دلدل نه سرپایانش بایستی نه مغفر. دقیقی. این سنیان که سیرتشان بغض حیدر است حقا که دشمنان ابوبکر و عمرّند. ناصرخسرو. داور مهدی سیاست مهدی امت پناه رستم حیدرکفایت حیدر احمدلوا. خاقانی
المازنی. (او را حویدره نیز گویند). قطبه بن الحصین الغطفانی الذبیانی وبقول صاحب معجم المطبوعات: ’قطبه بن اوس بن محصن بن ثعلبه بن سعد بن نزار’. شاعری از عرب جاهلی. دیوان او راابوسعید سکّری و اصمعی گرد کرده اند و قسمتی از دیوان مزبور به اهتمام انگلمان بسال 1858 میلادی در لیدن بطبع رسیده است. او راست: فأثنوا علینا لا اباً لأبیکم باحساننا ان ّالثناء هوالخلد. ابن برّی گوید از آن جهت او را حادره گویند که زبان ابن سیار گفته است: کانک حادره المنکبین - رصعاء تنفض فی حائر. رجوع بکتاب الأغانی ج 2 صص 81- 84 و فهرست ابن ندیم چ مصر ص 224 و کتاب البیان والتبیین ج 3 ص 192 و تاج العروس و کشف الظنون و معجم المطبوعات شود
المازنی. (او را حُوَیدره نیز گویند). قطبه بن الحصین الغطفانی الذبیانی وبقول صاحب معجم المطبوعات: ’قطبه بن اوس بن محصن بن ثعلبه بن سعد بن نزار’. شاعری از عرب جاهلی. دیوان او راابوسعید سُکّری و اصمعی گرد کرده اند و قسمتی از دیوان مزبور به اهتمام انگلمان بسال 1858 میلادی در لیدن بطبع رسیده است. او راست: فأثنوا علینا لا اَباً لأبیکم باحساننا اِن ّالثناءَ هوالخلد. ابن برّی گوید از آن جهت او را حادره گویند که زبان ابن سیار گفته است: کانک حادره المنکبین - رصعاء تنفض فی حائر. رجوع بکتاب الأغانی ج 2 صص 81- 84 و فهرست ابن ندیم چ مصر ص 224 و کتاب البیان والتبیین ج 3 ص 192 و تاج العروس و کشف الظنون و معجم المطبوعات شود
تأنیث حادر. مردم گوشتین ستبر. عین حادره، چشمی گوشتین و تمام. ناقه حادرهالعینین، آنکه چشمش پرگوشت و صلب باشد. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). و رجوع به حادر شود
تأنیث حادر. مردم گوشتین ستبر. عین حادره، چشمی گوشتین و تمام. ناقه حادرهالعینین، آنکه چشمش پرگوشت و صلب باشد. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). و رجوع به حادر شود
مولانا حیدری، از شاعران و از اهل تبریز است. مردی خوش صحبت بود بارها بهندوستان مسافرت کرد. صحبت وی از شعرش گرمتر بود. او راست: همچو آتش نالۀ خونین دلان دردمند بیشتر دارد اثر هرچند میگردد بلند. درکشور هند شادی و غم معلوم در عالم غم خاطر خرم معلوم... رجوع به تذکرۀ مجمعالخواص ص 217 شود
مولانا حیدری، از شاعران و از اهل تبریز است. مردی خوش صحبت بود بارها بهندوستان مسافرت کرد. صحبت وی از شعرش گرمتر بود. او راست: همچو آتش نالۀ خونین دلان دردمند بیشتر دارد اثر هرچند میگردد بلند. درکشور هند شادی و غم معلوم در عالم غم خاطر خرم معلوم... رجوع به تذکرۀ مجمعالخواص ص 217 شود
مقابل نعمتی. منسوب به حیدر، پیرو قطب الدین حیدر یکی از عرفای نامی ایران متوفی به سال 618 هجری قمری - جنگ حیدری و نعمتی، جنگی و بحث و جدلی میان پیروان این دو عارف. رجوع به فرهنگ فارسی معین شود. دو دستۀ حیدری و نعمتی در غالب شهرهای ایران بودند و در همه سال خاصه در عاشورا با یکدیگر بجنگهای سخت میپرداختند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به نعمتی شود. - طایفۀ حیدری، مقابل طایفۀ نعمتی، پیروان شاه نعمت اﷲ
مقابل ِ نعمتی. منسوب به حیدر، پیرو قطب الدین حیدر یکی از عرفای نامی ایران متوفی به سال 618 هجری قمری - جنگ حیدری و نعمتی، جنگی و بحث و جدلی میان پیروان این دو عارف. رجوع به فرهنگ فارسی معین شود. دو دستۀ حیدری و نعمتی در غالب شهرهای ایران بودند و در همه سال خاصه در عاشورا با یکدیگر بجنگهای سخت میپرداختند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به نعمتی شود. - طایفۀ حیدری، مقابل ِ طایفۀ نعمتی، پیروان شاه نعمت اﷲ
دهی است از دهستان انگالی بخش برازجان شهرستان بوشهر. در ساحل جنوبی رود حله. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیری. دارای 182تن سکنه است. محصولاتش غلات و صیفی جات. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان انگالی بخش برازجان شهرستان بوشهر. در ساحل جنوبی رود حله. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیری. دارای 182تن سکنه است. محصولاتش غلات و صیفی جات. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
منسوب به حیدر که نامی است علی بن ابیطالب (ع) را. رجوع به حیدر شود: الحمدﷲ که این مدعی خود نه عمری است و نه حیدری. (نقض الفضایح). - مذهب حیدری، مذهب شیعه که منسوب است به علی بن ابیطالب (ع) : حذر کن ز عام و ز گفتار خام گرت میل زی مذهب حیدری است. ناصرخسرو
منسوب به حیدر که نامی است علی بن ابیطالب (ع) را. رجوع به حیدر شود: الحمدﷲ که این مدعی خود نه عمری است و نه حیدری. (نقض الفضایح). - مذهب حیدری، مذهب شیعه که منسوب است به علی بن ابیطالب (ع) : حذر کن ز عام و ز گفتار خام گرت میل زی مذهب حیدری است. ناصرخسرو